جزیرهالعرب پس از رحلت پیامبر(ص)
طبق روایات تاریخی ، مردم شبه جزیره عربستان پس از انتشار خبر درگذشت پیامبر اسلام (ص) واکنش های متفاوتی نشان دادند.
به گزارش ایران تودی ، در یادداشتی در روزنامه مشرق نوشته شده توسط محمدتقی فاضله میبدی ، عضو مجمع پژوهشگران و مدرسین حوزه علمیه شن:
کوثر شادترین جوانترین بود
قلبهای ما مثل شیشه آنها باشد (مولانا)
طبق روایات تاریخی ، مردم شبه جزیره عربستان پس از انتشار خبر درگذشت پیامبر اسلام (ص) واکنش های متفاوتی نشان دادند.
1- کسانی که وی را پیامبر برگزیده خدا می دانستند و تغییرات بزرگی را در شبه جزیره عربستان مشاهده می کردند ، به مرگ شخصی که در قلب و روح خود قرار داده اند اعتقادی ندارند. مردی که قبایل مختلف عرب را تحت لوای توحید مقهور کرد ، شعله های جنگهای باستان را خاموش کرد و با محکومیت زکات ، صدقه و امور خیریه برای محرومین و یتیمان تأمین کرد و اموال آنها را آباد کرد. سیاست “برابری” با “نابرابری” جایگزین شد ، زنجیرهای بردگی و بردگی در پای رعایا شکسته شد و عزت و عظمت مردم فقط به تقوای الهی اعتقاد داشت. برای برخی آسان نبود که مرگ چنین پیامبری را باور کنند. مخصوصاً که پیامبر خیلی پیر نبود و بیماری او کوتاه و نه چندان شدید. آنها به خود گفتند که بدن او نامیرا است زیرا پیام این بود که او مانند عیسی نمی میرد و به بهشت نمی رود. مورخان می نویسند که وقتی خبر رحلت پیامبر اعلان شد ، خلیفه دوم بسیار ناراحت شد و گفت: هرکس بگوید محمد (ص) مرده است ، من با شمشیر نزد او خواهم رفت. “پیامبر نمرد ، همانطور كه موسی به كوه رفت ، رفت.” به خدا قسم ، پیامبر به زودی خواهد آمد. “خلیفه اول به او رسید و گفت:” اگر در قرآن نخواند ، “حالا او مرده و مرده است” سكوت كرد و خداوند گفت كه محمد زنده است.
2- گروه كمی انتظار داشتند كه با درگذشت پیامبر پیام و پیام او كمرنگ شود ، و کسانی كه از اسلام ناامید و ضعیف هستند به دوران جاهلیت بازگردند. چه شگفت آور است که مولانا این کریمه را به دستور مثنوی آورد بدون اینکه بداند خداوند فرموده است: “ما فرزندان ذکر هستیم و از آنها محافظت می کنیم.”
مصطفی الطاف وعده حق داد
اگر بمیری ، نمی میری
یاد کتاب و معجزه می افتم
قرآن را کم یا زیاد کنید
تا روز قیامت با ما خواهد بود
می ترسید دین مصطفی را کپی کنید
قرآن برای شما مانند نی است
کافران را مانند نی درک کنید
و تا به امروز ، معجزه این پیام و مأموریت در قله تاریخ باقی مانده است. به گفته ویل دورانت ، من تعجب می کنم که این دین (اسلام) با وجود تمام حملاتی که به اسلام و کشورهای اسلامی در طول تاریخ وجود دارد ، زنده مانده است.
3- پس از رحلت پیامبر (ص) ، گروه دیگری که قصد نابودی اسلام را نداشتند و برای احیای خلافت و بقای آن در شجره خود آرام نگرفتند ، بدون تأخیر پیکر بی جان پیامبر (ص) را ترک کردند و سعی در تأسیس امت داشتند. برخی از بنی هاشم از جمله علی (ع) ، عباس ، طلحه و زبیر غسل و تدفین پیامبر را انجام دادند و عده ای نیز زیر سقف نشستند تا تکلیف تعیین رهبر برای امت را روشن کنند. او نباید قبایل قدرت را از کف قبیله دیگری بردارد. مهاجران (مکیان) و انصار (یاسریبیان) زیر سقف با یکدیگر رقابت کردند. بحث شروع شد. برخی از انصار با گفتن “من امیرم و من امیرم” راه حل دیدند: امیر از ماست ، امیر از شماست. یعنی دو رهبر برای یک ملت. ابابکر ، مهاجر پیر و پیر ، این رأی را رد کرد و گفت: اختلافات امت را زیاد نکن. امیر قرار بود یکی از مهاجران ، وزیر انصار باشد. روایتی از پیامبر آمده است: “امامان من قریش هستند.” رهبر باید از قریش باشد. هیچ کس نمی تواند سند مناسب این روایت را پیدا کند. در هر صورت ، تصمیم گرفته شد که رهبری تعریف شود. به علی (علیه السلام) گفتند که گروهی از قریش که خود را از فرزندان رسول الله (ص) می نامیدند ، انصار را شکست داده اند. حضرت فرمود: او درخت احتجوا را با درخت و اجاوا المیوه برد و میوه را رها کرد. با این حال ، مشکلات مسلمانان دوباره به شکلی دیگر آغاز شد. ابوسفیان ، از دیگر افراد نادان و پیر قریش و جاهل ، به این انتخاب اعتراض كرد و رو به خانه علی كرد و گفت: علی ، دستت را دراز كن تا با تو بیعت كنم! امام ابوسفیان از پذیرفتن تعهد امتناع ورزید زیرا می دانست که به چه چیزی فکر می کند. روزهای اول پس از رحلت پیامبر. همه تعجب می کنند که چه کسی یا چه قبیله ای حاکم است؟ انصار یا مهاجر؟ اهل انصار است ، اوس یا خزرج؟ مبارزه بر سر قدرت بود و جنگ اصلی پیامبر فراموش شد و این شوخی نیست. برای سالها ، جنگ قدرت بین عدنانى و قحطانی ، اعراب شمال و جنوب در جریان بوده است.
اسلام چنین برتری را شرور و تقابل توصیف جهنم می دانست. در حالی که پیامبر زنده بود ، این مرزهای نفاق و تفرقه به هم ریخته تلقی می شد. حال او در غیبت پیامبر به طریقی دیگر برمی گردد. هیچ کس به چگونگی اداره اسلام نمی اندیشد تا درست باقی بماند و اختلافات امت کاهش یابد و جهل باز نگردد و مردم برای اسلام نبردند و اخلاق ، عدالت ، برادری و اخلاقی که پیامبر شهادت می دهد بخشی از فرهنگ و دین انسان است. اما دامنه اختلافات از ابتدا آغاز شد ، زیرا از نظر برخی افراد ، خلافت حول قرائت و قرائت خود نمی چرخید. سعد بن عبده ، یکی از رهبران انصار ، هرگز در نماز خلیفه شرکت نمی کرد و همیشه از بیعت خودداری می کرد. در زمان خلیفه دوم ، جسد بی جان او در جاده شامات پیدا شد. برخی می گویند اولین ترور کور پس از به قدرت رسیدن پیامبر ، ترور سعد بن عبد بود.
گرچه پیامبر فتک را منع کرده است ، این به معنای توطئه در اسلام است؛ این کشتارهای کورکورانه که در تاریخ اسلامی امری عادی نیست ، در دوره عباسیان نیز ادامه داشت. سعد بن عبداها نه تنها از بیعت دست کشید ، بلکه در ماه های اول خلافت با بنی هاشم از جمله حضرت علی آشتی نکرد. شاید آنها پایان داستان را تلخ و تاریک دیدند. به عبارت دیگر ، به این ترتیب ، اسلام نبوی به زودی می تواند به اسلام سلطنت بدل شود و حکومت اسلامی می تواند پادشاهی با ظاهری اسلامی را جایگزین نبوت کند ، مراسمی که پس از مرگ با دانش ، تلاوت و تعمق آغاز می شود. بگذار پیامبر ما به جنگ قدرت ادامه دهد و تاریخ اسلام بر تاریخ جنگ قدرت حاکم شود.
گروهی در تاریخ اسلام نامیده می شود [مستسلمین] اشاره شد یعنی کسانی که اسلام را با روشهای صعب العلاج پذیرفته اند. این گروه علاقه مند بودند که در آینده به دین اسلام بیایند. بنابراین ، در کمتر از نیم قرن ، مسلمانان جایگزین مسلمانان واقعی شده اند. پیامبر اخراج شده مانند خاندان ابی العاص دوباره به قدرت بازگشتند و برخی از صحابه پیامبر مانند ابوذر به شامات تبعید شدند. سیاست تسویه حساب و برابری جای خود را به سیاست برتری اعراب بر غیر عرب داد و اختلاف جهل بازگشت. حکم پیامبر که با مشورت مردم برقرار شد ، با حاکمیت مستبد معاویه جایگزین شد. فاصله بین اسلام دمشق و اسلام مدینه مانند فاصله بین اسلام پیامبر و جاهلیت بود. شاید داستان منشأ “طبقه” ، یعنی کسانی که اندکی پس از رحلت پیامبر ایمان آوردند ، دور از انتظار نباشد. اولین کار آنها امتناع از پرداخت زکات بود. نافرمانی مدنی آنها با فشار مالی بر خلافت آغاز شد. برخی ادعای پیامبری داشتند. با شمشیر و خون خالد ، این شورش ها فروکش شد. برخی جریان را یک رویداد سیاسی می دانند ، نه یک واقعه ایدئولوژیک. پیامبر با مردم درباره اخلاق ، عدالت و برادری صحبت کرد. فرمان یتیمان و مستمندان به زبان مکاشفه بود. اولین صدا در حرا دعوت به خواندن و تعلیم است ، اما بعد از مرگ وی در میان مسلمانان بر سر قدرت و ثروت اختلاف افتاد و چه خونى برای گرفتن تاج و تخت امیرالمومنین در دوره بنی امیه و عباسی ریخته نشد؟
قرآن به پیامبر هشدار می دهد که اگر بمیرد یا کشته شود ، نزد فرزندانش برنگردد. (علی-عمران / 144) بازگشت به گذشته به معنای بازگشت به جهل و جنگ برای کسب قدرت و ثروت است. بازگشت نفرت بین اوس و خزرج و سایر قبایل و مخالفت احزاب و گروهها و حذف رقبای آنها از میدان با انواع تهمت ها و دروغ ها. این علائم در اولین روزهای پس از مرگ رسول خدا ظاهر شد. دیری نپایید که برای این و فواید و مضرات آن روایات دروغین از پیامبر در منبرها بیان شد. شاید در ماه های ابتدایی خطبه آتشین دختر پیامبر دیدن تاریکی و تلخی در آینده ای نه چندان دور بود؛ یعنی بازگشت پدیده ای به نام کودتا؛ ستم سیاسی یا ستم اقتصادی. طبق قرآن ، فراخوان همه پیامبران در دریای مدیترانه به شرح زیر بود: پرهیز از بت پرستی پس از پرستش خدا؛ یعنی نیروهای سرکشی که در برابر هیچ کس و هرجای دیگری پاسخگو نیستند. به همین دلیل ، ابراهیم به نمرود حمله کرد ، موسی به فرعون فریاد زد ، و عیسی در حضور کاهنان و آخوندهای یهودی که به جای هابل یا ابوجهل به جای خدا نشسته بودند ، با همه مظاهر بت پرستی و بت پرستی ، درد و رنج را تحمل می کند.
در اوایل خلافت ، علی علیه السلام فرمود: “جز این که من در روز قیامت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نزد شما آمدم. یعنی جهل به شما برگشته است. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از زیارت خداحافظی دائماً داغ و بیمار می شد و آتش شدت می گرفت چنانچه در آخرین روزهای زندگی پیامبر نوشت: مسجد امام را در مسجد نگه داشت علی رغم اینکه در نزدیکی خانه بود. اما در ماه تفاوت است. مورخان مشهور روز دوازدهم خاخام اول را می دانند و محدثان شیعه روز بیست و هشتم را صفر می دانند.
وی طبق وعده داده شده در روز دوم ربیع الاول درگذشت. همچنین در مورد آنچه آخرین سخنان پیامبر در آخرین ساعات زندگی وی اتفاق افتاد ، اختلاف نظر وجود دارد. به گفته عایشه ، آخرین پیامبر پیامبر (ص) این بود: سبکتر به شبه جزیره عربستان. امام صادق (علیه السلام) آخرین سخنان پیامبر را از منبر مسجد مدینه چنین نقل می کند: فضایل بزرگ آنها ، رحم ضعیف ، دنیا و تلفات گناهان آنها نیست ، فقر آنها گناهان آنها نیست ، و قوی ها ضعیف و قوی ها ضعیف هستند. سپس فرمود: بلندی سخنان ، اندرزها و شهادتها؛ من به رهبران ملتم هشدار می دهم که نسبت به مسلمانان ظلم نکنند. آنها افراد مسن را بزرگ می دانند ، محرومان را مورد رحمت خود قرار می دهند و علما و دانشمندان را تربیت نمی کنند تا تحقیر نشوند. جامعه را به فقر سوق ندهید ، که به دنبال آن کفر است. درهای دولت را به روی مردم باز کنید [تا مردم آزادانه سخنشان را بگویند] نیرومند به دست ضعیف نیفتاد. سپس او گفت ، “من پیام و توصیه های خود را ارائه داده ام ، همه شما شاهد باشید.” امام صادق (علیه السلام) فرمود: این آخرین کلمه سخنرانی با رسول خدا صلی الله علیه و آله است (بحار ، ج 22 ، ص 495). بنابراین این در مورد چگونگی مدیریت آن است.
او همه را از صحرا به بیراهه برد
مصطفی برای همیشه راهبی در راه حقیقت خواهد بود “
انتهای پیام