عمومی

چراغ خانه آقاسید موسی – ایران تودی

مردم گمشده ، قلب ها پراکنده هستند ، خاطرات زنده و آرزوها زنده هستند. جدایی عجیب نیست ، اما برخی نمی خواهند بروند. می دانستم که پروین سالهاست وضعیت خوبی ندارد. بدنش نمی تواند همه درد و اندوه روحش را تحمل کند ، اما من نمی خواستم به غیبت او در غیاب استاد موسی فکر کنم. وقتی امام موسی آمد ، باید بشنود که بسیاری رفته اند. در غیاب عزیزان ، خلأ با زن و شوهر دردناک تر می شود. ای کاش بچه ها به اخبار فکر نمی کردند. اما نتوانستم کاری را که می خواستم انجام دهم.

در سالهای آشنایی با امام موسی صدر ، پروین خانم نامی مشهور و نامرئی بود. نام او در خاطرات خانواده و دوستان بود ، اما خاطرات غیرقابل تصور ، ویژه. امام درباره او شعری داشت و خاطراتی از احترام متقابل. بچه ها در مورد نقش ، همراهی و مدیریت صحبت کردند ، اما در نهایت همه چیز بسته شد.

تنها اثر موجود توسط حبیبه جعفریان در کتاب “هفت داستان شخصی از زندگی سید موسی صدر” نوشته شده است. تا آن زمان تصور می شد که پروین زنی است که به آشپزخانه محدود شده و از خانه و بچه ها مراقبت می کند. مانند بسیاری از زنان ، خانه آنها محلی بود که مردم در آنجا رفت و آمد می کردند ، اما آنها چیزی جز آشپزی نمی دانستند. آنها فقط سایه ای در کنار مردان خود بودند.

در روایت جعفری بود که خواندم که در سالهای اول هجرت ، مانند موسی بیگ ، پروین خانم به سراغ مردم می رفت و در کنار آنها می نشست و به آنها گوش می داد. او از محیط اطراف و افرادی که باید با آنها زندگی می کرد غافل نبود و اگر امام مانند خواهرش رباب نامی برای او نداشت ، چیزی وجود نداشت که او نمی توانست یا نمی خواست. انتخاب او بود. او می دانست که شوهرش چه می کند ، کجا نگاه می کند و می خواهد چه کار کند و او تصمیم گرفت بدون شکایت یا درخواست خواسته های همسرش در کنار او باشد.

من خواندم که امام موسی صدر برخی از کارها را با برنامه پروین خانم انجام داد و اصرار داشت که به دیگران بگوید برای برنامه ریزی دعوت باید با ام صدر هماهنگ کنند.

بعد از چاپ کتاب ، جعفریان در گفتگوی خانوادگی بیشتر درباره پروین صحبت کرد. از شیوه ای که با درک رایج همسر معنوی متفاوت است. زنی که به خود و زنانگی و زیبایی خود پی می برد ، همراه با تمام برنامه های زندگی اش.

همسر سید موسی صدر بدون شک مورد پرسش و علاقه طرفدارانش است ، اما احترام و سکوت ذاتی و موروثی صدر او را از درخواست زیاد برای یادآوری خاطرات تلخ و شیرین باز داشت.

در سفرم به لبنان ، به لطف صدر ، توانستم شبی را بدون هیچ حرفی با پروین بگذرانم. من فقط میل خود را برای سکوت مهار کردم. آن روزها آثار سالها انتظار و نوستالژی آرام آرام نمایان می شد. ده سال اضطراب و چهل سال انتظار ، به آرامی در حال ذوب شدن است. شما شاهد از دست دادن خود خواهید بود.

آن روز خانم پروین آنقدر ملایم بود که آنقدر معصومانه و با چنین حالتی رفتار می کرد که بارها از خودم می پرسیدم این آقا زیبا چگونه این همه درد را تحمل می کند؟ این یک شاخه گل شکننده و باریک بود که می خواستید دستان خود را از آسیب محافظت کنید. آن شب را با نفرت گذراندم و بارها از خود پرسیدم که دیدن همسر رنج دیده امام چقدر غم انگیز است. زنی که بی چون و چرا منتظر است زیرا شناسنامه اش بیش از سنش استرس زا است. اما هنوز هم او ظریف ، زیبا و معصوم بود. بی گناهی او حتی توسط مردی که تا آنجا که می توانستم از من دور بود احساس شد.

پس از آن ، من از سخنان ملیحه خانم ، که روزهای تنهایی مادرش را همراهی می کرد ، فهمیدم که در سالهای گذشته چه چیزی را برای پروین خانم انتخاب کرده بود. ایران برای فرار از ترس و تنهایی جنگ سایه تنها به یک بلیط یک طرفه نیاز داشت. اما او ترجیح داد در کنار افرادی بماند که همسرانشان می خواهند زندگی خود را بهبود بخشند و هنوز کار خود را به پایان نرسانده اند. زمان بازگشت به ایران فرا نرسیده بود. آقای موسی یکبار گفت که دوست دارد وقتی کارش را می بیند به ایران بازگردد. برای تشویق مردم لبنان ، او تا زمان بازگشت همسرش و پایان کارش در کنار آنها ماند. او از هرگونه امتياز و امكان دور ماند و هنگامي كه زن نداشت چراغ خانه امام را روشن كرد و به اهل خانه خود پناه برد تا فراموش نكنند كه روزي امامشان باز خواهد گشت.

خانم ملیحه در مورد روزهای افزایش درگیری های داخلی در لبنان و تعطیلی مدارس صحبت کرد. خانم پروین به او گفت آخرین نفری باشد که به مدرسه نمی رود. اگر ما مدرسه را زود ببندیم ، مردم می ترسند. آنها فکر می کنند ما آنچه را که نمی دانیم می دانیم و ملیحه در روزهایی به مدرسه می رفت که بسیاری فرزندان خود را به مدرسه نمی فرستادند.

در مدت اقامت کوتاه پروین در فرانسه به دلیل بیماری ، روزهای امام موسی صدر ربوده شد و خانواده هنوز نمی دانستند چه کار کنند. این اتفاق نظر انقلابیون ایرانی بود که گاهی برای فرار از هرج و مرج به آنجا می آمدند.

بعد از ازدواج ، مردم متوجه می شوند که چقدر همسرتان را درک می کنند و می فهمند که او را دوست دارند ، در تمرکز آرامش و توجه نقش دارد. نوشته ها و خاطرات امام موسی صدر از بستگان و دوستانش که منبع گفتگوهای شخصی ایشان است ، هیچ گونه شکایت و نارضایتی از پروین خانم و عدم حضور وی ندارد. در سالهای اولیه ، زمانی که خبری از خصومت یا رویارویی نبود ، یا در سالهای پر التهابی که پس از آن ، هنگامی که آقا موسی هر روز خانه را ترک می کرد ، آیا هیچکس نمی دانست که به سلامتی باز می گردد؟

خانم پروین احتمالاً می دانست که موسی معلم فردی بردبار است و او را در حال بیان احساسات خود که در تمام این سال ها خاطراتش را با او در میان نگذاشته بود ، مشاهده کرد. شاید او می دانست که آقای موسی دوست ندارد. اما اکنون که باختیم ، اگر در شکستن سکوت پافشاری کنیم ، حس پشیمانی جدیدی به ما اضافه شده است. ای کاش بیشتر می شنیدیم و می دیدیم که همسر سید موسی صدر در مورد جهان چگونه فکر می کرد. چیزی که آنها قول دادند سالها سکوت را انتخاب کنند. در طول این سالها ، ما شنیده ایم ملیحه تنها یکبار در مورد تنهایی خود صحبت کرده است. در تمام سالهایی که او دور از خانه بود و در غیاب شوهرش و در سفرهای خطرناکش ، در دوران اسارت آقا موسی احساس تنهایی نمی کرد.

برای کسانی که منتظرند و می بینند و می دانند که آنها میزبان رحمت پروردگار خود هستند ، قطعاً خروج از این دنیا برایشان خوب است. برای پروین خانم ، آن فرشته صبور و ملایم ، که بدن روح را ترک کرد و به پاسخ این س reachedال رسید که نیمی از عمر خود را در آن زندگی کرد ، شیرین و آرامش بخش است. حالا شوهرش از آقای موسی صدر مطلع است. شاید این راحتی غیبت اوست. اما جای خالی آن را نمی توان برای موسی بیگ پر کرد.

خانم پروین خلیلی ، همسر امام موسی صدر ، پنجشنبه ، 29 اکتبر 1400 ، در 83 سالگی در لبنان درگذشت.

چراغ خانه موسی

/ 6262