یاد روشنِ حسین بنایی – ایران تودی
این دو شخصیت، نقش برجستهای در آموزش و پرورش نوین ایران داشتهاند؛ میرزا حسن رشدیه با خون دل و پیگیریهای خستگیناپذیر، بنیانگذار مدرسههای نوین کشور شد. یوسف اعتصامالملک هم با ترجمهی کتابی در مسائل تربیتی زنان که با عنوان تربیت نسوان منتشر شد و ترجمهها و تآلیفهای دیگر، و با تربیت دخترش پروین اعتصامی که از اعجوبههای فرهنگی ایران زمین است، در شکلگیری آموزش و پرورش علمی و همگام با جهان، از تاریخسازان کشور ما بوده است.
از میان شخصیتهای برجستهی تعلیم و تربیت در ایران، حتماً میتوان دکتر حسین بنایی (۱۳۷۰ – ۱۲۹۰) را هم نام برد. او قطعاً جزو چند چهرهی درجهی اول و اثرگذار در شورای عالی جوانان، وزارت فرهنگ، سازمان تربیت بدنی، سپاه دانش، کمیتهی ملی المپیک و چند تشکیلات آموزشی و تربیتی دیگر ایران بوده، و در موضوع پیشآهنگی و احداث اردوگاهها و خانههای پیشآهنگی، برجستهترین چهرهی ایران و یکی از شخصیتهای برجستهی جهانی به شمار میرود که در کمیتهها و همایشهای جهانی پیشآهنگی و در تشکیلات ورزشی سازمان ملل نقشآفرینی داشته است. او نخستین ایرانی بوده که در علوم تربیتی و تربیت بدنی، دکترا گرفت.
بنایی، اگرچه در خانوادهای با وضع مالی و فرهنگیِ بالاتر از متوسط رشد کرد (پدرش معماری صاحبقریحه و معروف بود که طبع شعر هم داشت) اما شخصیتی خودساخته بود. او از نوجوانی، از این و آن چیز یاد میگرفت: در نهر آب مشهد بی مربی شنا یاد گرفت؛ با دیدن سیرکبازان، حرکتهای ژیمناستیکی را فراگرفت؛ با تماشای کار یک نقاش، در نقاشی صاحبنام شد؛ در دبستان با وجود نظام غلط و مبتنی بر تنبیه آن زمان، سرآمد دانش آموزان شد؛ از نوجوانی مهارتِ کسب درآمد را به دست آورد و استقلال مالی یافت؛ و… چنین بود که بعداً در همهی این زمینهها توانست ضمن تلفیق پشتکار خود با تحصیل علوم مرتبط، به شخصیتی مؤثر و ملی و حتی جهانی در این رشتهها بدل گردد.
بنایی در زمرهی مردان عمل بوده است، یعنی کسی که هیچگاه حتی زمانی که مقامهای کشوری بالا و رتبهی استادی دانشگاه را داشت، از به دست گرفتن بیل برای باغبانی یا کمک در ساخت اردوگاه ابایی نداشت. او اگرچه به زبانهای انگلیسی و فرانسوی تسلط داشت و چندین مقاله و جزوه و کتاب ترجمه یا تألیف کرده بود، اما بیش از هر چیز با عملِ خود و اجرای برنامههای میدانی بود که توانست به دهها هزار تن یاد دهد که چگونه ورزش کنند، علم بیاموزند، کار هنری کنند، باغی بسازند و آن را به سودآوری برسانند، مرغ و ماهی و زنبور عسل پرورش دهند، اردو بزنند، از کوه بالا بروند، تعاونی راه بیاندازند، کار مشارکتی کنند، و خدمتگزار میهن باشند. او بارها این ضربالمثل انگلیسی را بر زبان آورده بود که: «تحصیلاتِ بی عمل بیهوده است، و عملِ بی دانش خطرناک» (education without action is futile, action without education is fatal) و خودش مصداق بارزی بود از تلفیق آگاهانهی علم و عمل.
نکتهی ارزشمندِ دیگر در زندگی حسین بنایی که بهویژه با توجه به شرایط امروزینِ حاکم بر کشور درسآموز است، این که وی به معنای اصیل کلمه پاکدست بود و با آن که پروژههای عظیمی را راهبری و اجرا کرد که فقط یک نمونهی آن راه اندازی ۱۴۵ اردوگاه و ۲۶۷ خانهی پیشآهنگی بوده، کمترین سوءاستفادهی مالی و اختلاسی نداشت. پس از انقلاب (که بنایی بهخاطر پستهای مدیریتی رده بالایی که داشت، مدت کوتاهی بازداشت شد) این قضیه آزموده شد و وی از آن سرافراز بیرون آمد و دریافتند که با حقوق دولتی خود روزگار میگذرانده و حتی از محل آن، بخششهای نیکوکارانه هم داشته است. نکتهی آموزندهی دیگر از زندگی او که میتواند سرمشقِ مدیرانِ امروز قرار گیرد، سرعت عمل او در اجرای پروژهها است. بنایی کارهای عظیمی مانند ساخت اردوگاههای منظریه و کلکچال و باغرود را در دو سه سال و با بودجههایی بسیار معقول (که بخش بزرگی از آنها از محل کمکهای مردمی و کارهای داوطلبان تأمین میشد) انجام داد.
بنایی علاوه بر فعالیت در ورزشهایی مانند شنا و ژیمناستیک و کشتی و والیبال و فوتبال، به کوهپیمایی علاقهی ویژه داشت، چنانکه از کودکی و نوجوانی به کوههای اطراف مشهد صعود میکرد و ضمن آشنا شدن با منوچهر مهران، از پایهگذاران ورزش نوین ایران، در سال ۱۳۲۵ با او و گروهی از دیگر کوهنوردان خراسانی نخستین صعود بزرگِ خراسانیها به دماوند را به انجام رساندند. از خدمتهای بزرگ او به ورزش کوهپیمایی، احداث اردوگاه پیشآهنگی کلکچال در ارتفاع ۲۶۵۰ متری دامنههای جنوبی توچال در شمال تهران بوده که به مسیری همگانی بدل شده و تا کنون میلیونها تن از این مسیر بالا و پایین رفتهاند. او محوطهی کلکچال را در سال ۱۳۴۰ به بهای هشتادودوهزار تومان برای سازمان پیشآهنگی خرید و خودش در جریان ساخته شدن اردوگاه، حدود پانصد بار از منظریه تا کلکچال صعود کرد و در اجرای عملیاتِ ساخت مشارکتِ عملی داشت. سرپرستی صعود هفتصد نفره به قلهی فوجییاما در “جامبوری” جهانی ژاپن به سال ۱۳۵۰ هم از جمله فعالیتهای کوهنوردی او بوده است.
دکتر بنایی دوستدار طبیعت و محیط زیست هم بود؛ در دورانی که هنوز مسألهی محیط زیست مانند امروز مطرح نبود، بنایی به حفظ طبیعت و موضوع درختکاری اهمیت بسیار میداد، چنانکه فقط دو نمونه از اثرگذاریهای وی را میتوان در حفظ و بهسازی باغِ کممانند منظریه در شمیران، و حفظ و گسترش باغ به وسعت چند هزار هکتار در باغرودِ نیشابور دید. او، همچون بسیار از دیگر پیشگامان حفظ محیط زیست، در جوانی اهل شکار هم بود، اما بعدها آن را کنار گذاشت و بهشکلی جدی در آموزههایی که به بچهها و جوانان ارایه میداد، به موضوع حفظ و گسترش فضای سبز پرداخت.
دکتر حسین بنایی مردی با مهارتهای چندگانه بود که در بیشتر آنها بهواقع استاد تمام بود؛ بهجز مهارتهای پیشآهنگی و تعلیم و تربیتی و ورزشی و مدیریتی، یکی دیگر از مهارتهایش، خوشنویسی و نقاشی بود که در این زمینه میتوان به تابلوی استادانهای که از چهرهی فرضیِ فردوسی در ۲۳ سالگی کشیده و گویا اینک در تالار فردوسی دانشگاه مشهد است، اشاره کرد. او طبع شعر هم داشت و در این زمینه سرودههایی به زبان پارسی استاندارد و نیز گویش خراسانی دارد. و باز از کارهای پیشتازانهاش میتوان به گردآوری و مستند کردن بازیهای محلی خراسان اشاره کرد.
با توجه به نکتههای بالا، جای تأمل و تأسف است که پس از انقلاب، نتوانستیم بهدرستی سره را از ناسره تشخیص دهیم و در نتیجه مدیران نابغهای مانند حسین بنایی را کنار گذاشتیم و بناها و سازمانهای ایجادشده از سوی ایشان را غالباً به باد فنا دادیم…!
4747