بدون تعارف با حامی ۵ هزار یتیم
متن گفتگوی تحسین برانگیز رضا غنی آبادی به شرح زیر است:
مجری: چند سالته؟
مهمان: 50 ساله هستم، بچه سبزوار هستم.
مجری: در چه خانواده ای بزرگ شدید؟
مهمان: من در خانواده ای مرفه بزرگ شدم، یعنی وضع مالی من خوب نبود و شغل پدرم مستقل بود.
مجری: آن موقع چند سال داشتید؟
مهمان: 10 ساله بود. میوه فروختم، دانشجو شدم، سوار ماشین شدم و هر کاری کردم که روزی حلال به من بدهد.
مجری: بعد از آن چه کردید؟
مهمان: کار کردم تا سرمایه گذاری اولیه را انجام دادم و وارد بازار کار شدم. یک مغازه کرایه لوازم خانگی باز کردم.
مجری: با همین حقوق؟
مهمان: با همان سرمایه اولیه; همین سخت کوشی و زحمت مضاعف، تا الان یک خانواده 500-400 نفری را با شما و به عنوان تهیه کننده دور هم جمع کرده ایم.
مجری: آیا این یکی از کارخانه های شماست؟
مهمان: بله، من تولید را شروع کردم و به لطف تولید یک کارگاه آن را به دو کارخانه تبدیل کردیم، 40 مدل شکلات تولید کردیم و خدا را شکر از چه زمانی صادرات را شروع کردیم.
در این کارخانه 500 نفر به صورت مستقیم و غیر مستقیم امرار معاش می کنند.
مجری: آن روزها که سخت کار می کردید چه آرزویی داشتید؟
مهمان: آرزوهای زیادی داشتم، اما می خواستم یک مغازه بخرم. برای پدر و مادرم خانه بخرند تا خود را از دست مستاجر نجات دهند. آرزوی دیگرم این است که کاری بکنم، گره از گرفتاری ها بگشایم.
مجری: این شناسنامه هایی که پیش روی من است شناسنامه فرزندان تحت پوشش آقای غنی آبادی است، به امید خدا چند فرزند دارید؟
مهمان: حدود پنج هزار فرزند یتیم محسن در گروه ما هستند. این بخشی از شناسنامه فرزندان ما از فرزندان محسن است. کودکان بی سرپرست دو تا سه ساله.
مهمان: ما برای این بچه ها 30-30 ماه حقوق داریم و در ابتدای کلاس کمی با لباس و لوازم التحریر به آنها کمک می کنیم.
ما به کمک یکی از دوستان افتخار کردیم که هزار کیف و هزار بسته لوازم التحریر بین این بچه ها توزیع کنیم.
مجری: آیا اولویت هایی دارید؟
مهمان: بله؛ کودکانی که ما تحت پوشش خود قرار میدهیم زیر خط فقر هستند، از پدر و مادر هر دو یتیم شدهاند و هیچ سرپرستی ندارند.
میهمان (دیدار با خانواده): ما در اسرع وقت مشکل مسکن شما را حل می کنیم و درمان آقا را پوشش می دهیم.
آنها فکر می کنند شرایط بسیار سختی دارند. مکان آنها مشخص است، آنها در حاشیه هستند. ما با همکاران خود صحبت می کنیم تا ابتدا برای شما یک آپارتمان بسازند و یک فضای کوچک و مینیمال برای شما تهیه کنیم تا بتوانیم با کمک افراد تیم گره را باز کنیم.
مجری: اولین بار که کار خوب انجام دادید چند ساله بودید؟
مهمان: اولین کار خوب من در 18 سالگی بود.
مجری: آن موقع چه کار می کردی؟ شغل شما چه بود؟
مهمان: کار من خرید و فروش ماشین بود، دختر بچه ای را که یک چشمش تصادف کرده بود و یک چشمش نشتی داشت و چشم دیگرش عفونت داشت و آن چشم خالی می شد درمان کردم و این کار را نکردم. تی رفتم، خدا کمک کرد، شفا پیدا کردم، بینایی و زندگی این بچه را الحمدلله برگرداندیم.
مجری: 18 ساله؟
مهمان: 18 سالم بود، مستاجر بودم، وضع مالیم خوب نبود.
مجری: با آن شروع کردید؟
مهمان: من با آن شروع کردم. وقتی این کار خیر را دیدم، چند روز بعد اثر این مهربانی، دعای آن فرزند و خانواده اش را احساس کردم. برکات خدا از هر در و دیواری می آید، می گویند دست به زمین بزن تا طلا شود، زمین بزن تا طلا شود، در کار اقتصادی یک انقلابی کار نیک انجام بده.
ابتدا 50 کودک را تحت پوشش قرار دادم، تا کنون که 1700 کودک را تحت پوشش قرار دادم، بقیه بچه ها در محاصره دوستان و همکارانم بودند، من بچه های بی سرپرست دارم، تیمی از پزشکان را مدیریت می کنم، از صفر تا صد نفر را درمان می کنیم. رایگان برای یتیمان و خانواده های نیازمند، خداوند به کار من برکت داده است.
مجری: چرا این کار را می کنی؟
مهمان: من دوست دارم آن آرزوها و مشکلاتی را که در کودکی ایجاد کردم و نتوانستم برای این کودکان یتیم محقق کنم، محقق کنم.
مجری: مثلا خواب هایی که می شنوید و می بینید چیست؟
مهمان: بچه ای هست که برای ادامه تحصیل از دوستانم چند تبلت و یک گوشی خرید و یک ژاکت یا کفش، یک تبلت به او داد. بچه ای هست که یک جفت کفش می خواهد، از بچه ای پرسیدم تنها آرزوت چیست؟ ای کاش یک جفت کفش برای رفتن به مدرسه داشتم تا در کنار دوستانم خجالت نکشم.
مجری: اولین ماشین شما چه بود؟
مهمان: اولین ماشین من کامیونی بود که روی آن کار می کردم.
مجری: امروز چقدر سرمایه و دارایی دارید؟
مهمان: ما یک کارخانه پرورشگاه و خانه ای داریم که با دفتر خود در آن زندگی می کنیم.
وقتی صحبت از خیریه می شود، یاد سردار دلها (حاج قاسم سلیمانی) و حاجی یا سلیمان می افتیم که چگونه جان خود را دادند و می فهمیم که کار خیر ما در مقابل فداکاری این مقدسین چیزی نیست.
مجری: آقای غنی آبادی چند درصد از درآمد خود را صرف امور خیریه می کنید؟
مهمان: نصف یا بیشتر
مجری: همسر و فرزندان شما شکایت نمی کنند؟
مهمان: اعضای خانواده ام با من هستند. شوهرم و دوستانش حدود 400 یتیم را تحت پوشش قرار دادند.
مجری: اسم مستعار به شما داده اند؟
مهمان: به عنوان پدر یتیمان و خیرین آذربایجان شرقی لقب گرفته ام.
مجری: قصد دارید این شناسنامه ها را از 5000 عدد افزایش دهید؟
مهمان: انشاالله که این کارت ها را 2-3 برابر کنیم. هیچ وقت گذشته ام را فراموش نمی کنم، همیشه به آن نگاه می کنم و شب ها فکر می کنم 5000 کودک برایم دعا می کنند. به لطف دعای زیبای این بچه ها بهشت روی زمین را لمس کردم.
مجری: افراد زیادی به شما مراجعه می کنند و درخواست کمک می کنند، شما باید آن را یاد بگیرید.
مهمان: تمام تلاشم را برای مردم عزیزم انجام می دهم، دست به کسی نمی زنم و کسی را نمی زنم.