فردوسی‌پور دشمن زیاد دارد اما نمی‌توانند علیه او چیزی بگویند

مرتضی رضایی – سپهر ستاری: قهوه‌خانه‌های قدیمی تهران. آن موقع هر خانه ای رادیو و تلویزیون نداشت. عکس های پدرها و پدربزرگ‌ها را ببینید. مشتی جمع شده‌اند یک جا دارند مسابقه بوکس می‌بینند. همه خیره شده‌اند به گوشه‌ای و دارند رادیو گوش می‌دهند. شک ندارم اگر به آن‌ها بگویید گزارشگرها و مجری‌ها را یادتان هست، قطعا اسم جواد طبسی‌نژاد سه تای اول است. صدایی گرم و دلنشین. صدایی که هنوز هم این حس خوب را به شنونده می‌دهد که: «مطمئنم این بازی را می‌بریم، دارم کیف می‌کنم از انرژی گزارشگر.»

فردوسی‌پور دشمن زیاد دارد اما نمی‌توانند علیه او چیزی بگویند

یک روز گرم تابستان؛ در کافه خبر، تاریخ گزارشگری مقابل ما نشسته بود. کسی که از دانشگاه شیراز و گزارش بازی برق شیراز – پرسپولیس کارش را آغاز کرد؛ گزارشی که می‌گوید ۲۰ دقیقه اول آن به قدری استرس داشته و تند حرف می‌زده که هیچکس متوجه حرف‌هایش نشده بود. هنوز هم وقتی از گذشته و خاطراتش صحبت می‌کند، لذتی عجیب و حس و حالی خاص در صدایش نمایان است. جواد طبسی‌نژاد از نسلی می‌آید که به نوعی سردمدار گزارشگری و اجرای ورزشی بودند؛ عطا بهمنش، حبیب روشن‌زاده، جهانگیر کوثری و بهرام شفیع. کسانی که به نوعی راه را برای بعدی‌ها باز کردند و الگویی برای آن‌ها شدند. وقتی به او گفتیم که الهام‌بخش عادل فردوسی‌پور بوده‌ای، از روی تواضع فقط گفت که عادل به من لطف داشته. با این حال نقش او و هم‌نسل‌هایش در پیشرفت گزارشگری ایران غیرقابل انکار است.

جواد طبسی‌نژاد در یک روز تابستانی مهمان ما در کافه‌خبر بود و درباره سال‌های شیرین اجرا و گزارش صحبت‌های جالبی را مطرح کرد که در ادامه آمده است.

اصلا چه شد که شما وارد کار گزارشگری شدید؟

من دانشجوی دانشگاه شیراز بودم. سال ۱۳۴۸ در رشته کشاورزی وارد دانشگاه شدم و سال ۱۳۵۳ با مدرک تاریخ فارغ‌التحصیل شدم. چون آن وسط تازه تلویزیون مرکز شیراز راه افتاده بود و کم کم اخبار پخش می‌کرد. من هم چون در دانشگاه بودم و درگیر فوتبال و بسکتبال بودیم، وارد کار ورزشی شدم.

چگونه وارد شدید؟

من هر ماه مجله شوت می‌خریدم و با توجه به اینکه درس زبان برای ورودی دانشگاه شیراز ضریب ۵ داشت و ریاضی و بقیه ضریب ۳ داشت خب انگلیسی هم بلد بودم. یک سری اطلاعات ورزشی هم داشتم و کمی از بقیه جلوتر بودم. در دانشگاه که با بقیه گپ می‌زدیم، سال بالایی‌های داشنگاه ما را شناختند و خودشان هم در رادیو شیراز برنامه داشتند. من هم رفتم و ورزشی را گرفتم. به من گفتند خودت از اداره کل تربیت‌بدنی خبرها را بگیر و بخوان. من گفتم جرات نمی‌کنم در استودیو بخوانم. همین حالا هم وقتی بچه‌های جوان را می‌بینم که جلوی دوربین می‌نشینند، واقع کیف می‌کنم. انگار ۲۰ سال است جلوی دوربین هستند. اولین باری که قرار بود صدای من پخش شود، سه دقیقه ضبط کردند. آن بخش را گوش می‌کردند و اصلا نمی‌فهمیدند چه می‌گویم. خیلی تند حرف می‌زدم. آقای غلامرضا طباطبایی را خدا بیامرزد که خودش کار بازیگری هم می‌کرد، یک شب گفتند که امشب صدایت را از رادیو پخش می‌کنیم تا بفهمی و آبرویت پیش دوستانت برود. برق شیراز در جام تخت جمشید بود و اولین دوره مسابقه قهرمانی کشور بود. مسابقات قهرمانی هر استان بود و بعد منتخب شهرهای مختلف از تهران و اصفهان و خوزستان و … می‌آمدند. برق شیراز هم از فارس انتخاب شد. وقتی استقلال و پرسپولیس به هر شهری می‌روند فضا تغییر می‌کند. پایگاه اجتماعی این‌ها آسان به دست نیامده و آسان هم نمی‌توان این را از آن‌ها گرفت. شما طرفدار هر تیم دیگری مثل سپاهان، تراکتور، ملوان باشی، ته دلت باز از بین استقلال و پرسپولیس یکی را دوست داری. وقتی به پرسپولیس آمدند شهر شلوغ شد.

خودتان طرفدار کدام تیم بودید؟

آبی متمایل به قرمز هستم! من چون جوانی‌ام در اهواز بزرگ شدم طرفدار آبی بودم ولی وقتی کارم رادیو و تلویزیون و ورزش شد فهمیدم فوتبال ما به این دو تیم نیاز دارد. سپاهان و تراکتور و … جای خود را دارند ولی اگر استقلال و پرسپولیس نباشند، قهرمانی تراکتور و سپاهان از چشم هوادارشان زیاد جذاب نیست. یک سالی فینال جام حذفی برگزار شد و ۲۰۰ نفر رفتند. چون استقلال و پرسپولیس نبودند. من واقعا فکر می‌کنم وجود استقلال و پرسپولیس قوی لازم است.

آن بازی برق شیراز چه شد؟

آن بازی را گزارش کردم و نیمه اول که تمام شد، فیلمبردار گفت اسم بازیکنان را نگو، شماره‌شان را بگو من که نمی‌شناسم. واقعا روز سختی بود. مدام فکر می‌کردم تماشاگران من را نگاه می‌کنند ولی خب کسی من را نمی‌دید. بار خیلی سنگینی بود و اولین باری که کنار زمین می‌ایستی نمی‌توانی صحبت کنی. بعد از بازی تهیه‌کننده ما خانم روشن و کارگردان ما گفتند که ما ۱۰ دقیقه اول نفهمیدیم چی گفتی. چون تمام تنم می‌لرزید. بعد از بازی وقتی به اداره رفتم ریاست مرکز واحد سیار شیراز یک دفعه به من گفت چرا نیمه دوم را گزارش کردی؟ من از خجالت خیس عرق شدم. آقای طباطبایی هم بود و پرسید منظورتان چیست؟ او گفت خب تو انقدر تند تند حرف زدی کل نیمه دوم را هم در نیمه اول گفته بودی!

اولین گزارشتان را شنیدید؟

نه نشنیدم. فقط یک چیزی یادم است و دلم می‌خواهد به جوانان کشورم که خیلی هم کارشان خوب است و باسواد هستند، بگویم. خب آن اولین فوتبالی بود که قرار بود از شیراز پخش شود. شب مسابقه رئیس مرکز تلویزیون شیراز من را نگه داشت و گفت یادت باشد برای مردم ایران صحبت می‌کنی، نه جامعه فرهیختگان. مگر چند درصد این‌ها باسواد هستند و می‌دانند مثلا رجیستر و بریس و پوکر کردن یعنی چه؟ ما باید فارسی را پاس بداریم. به من گفتند شما ۲۰ دقیقه مطلب اضافه داشته باش چون به هر حال ممکن است در زمین دعوا شود یا اتفاقاتی بیفتد و نمی‌توانیم تصویر را قطع کنیم. درباره آسیا و هرچی دوست داری مطلب داشته باش. فکر کنید آن زمان تلویزیون رنگی مثل الآن در هر خانه‌ای نبود. به من گفتند نگو تیم قرمزرنگ چون کسی که تلویزیون رنگی ندارد ممکن است غصه بخورد. شما بگو تیمی که تیره‌تر یا روشن‌تر است و به رنگ‌ها اشاره نکن. دیگر رفتیم و بعد جام جوانان و مسابقات بین‌المللی در شیراز و اهواز بود. تیم ملی جوانان با سرمربیگری حشمت مهاجرانی بود. افشین پیروانی و گروسی و … حضور داشتند. یک بار هم تیم جوانان آرسنال انگلیس آمده بود. فرانک استپلتون هم حضور داشت و مهاجم آن تیم بود.

خاطره‌ای از حضور آرسنال دارید؟

من رفتم با همین استپلتون مصاحبه کردم و کلی زحمت کشیدم و سوالات را ادیت کردم که فارسی پخش شود. بعد فردای آن دیدم روزنامه آیندگان مصاحبه من را شنیده بود و آن را به عنوان گزارش ویژه پخش کرد! بعدا هم با او در تهران همکار شدیم.

کمی از نسل اولی‌های گزارش بگویید. شما خودتان هم گزارش می‌کردید ولی بیشتر به خاطر اجراهایتان شناخته می‌شدید.

من بعدا کمر درد گرفتم و عمل کردم که باعث شد ول کنم.

آن دوره‌ای که شما بودید متدهای گزارش را از کجا می‌آوردید و الگوی شما چه کسانی بودند.

مثلا من بازی فرانسه – برزیل را گزارش کردم که روبرتو کارلوس آن گل را از وسط زمین به بارتز زد. آن موقع نوارهای ۲ اینچی بود و هر هفته از اروپا می‌آمد و خودش ادیت شده و ۵۴ دقیقه بود و گزارش کردم. فینال المپیک مسکو را بین روسیه و لیتوانی گزارش کردم. مثلا مسابقات فوتبالی که به اسم جام ولیعهد برگزار شد رو گزارش کردم و یادم است شب قبلش روشن‌زاده گفت حتما آقاجواد باید باشد و از من حمایت می‌کردند. یادم است من برای برنامه بعد از ظهر جمعه شبکه یک به اردوی تیم ملی رفتم که گزارش تهیه کنم. آن موقع حشمت مهاجرانی سرمربی بود. یک گروه ۵ نفره از فیلمبردار، راننده، گزارشگر، خبرنگار و صدابردار رفتیم. از بالا شات‌های پهن و بعد پایین شات‌های بسته گرفتیم. بعد هم با خودم گفتم الان ۵ دقیقه هم مصاحبه می‌کنم و می‌رویم. به حشمت مهاجرانی برای مصاحبه گفتم ولی او گفت بیا دهکده مصاحبه کنیم. من اصرار کردم که خب اینجا ۵ دقیقه بگیریم و تمام شود ولی گفت نه. او رفت و راننده به من گفت از کجا برویم، من گفتم به اداره برگرد. گروهی که با ما بود هم خیلی خوشحال شد چون شبکه دو برعکس ما خیلی با حشمت اینا رفیق بودند. من هم از ناراحتی می‌لرزیدم چون فکر می‌کردم وقتی از تلویزیون می‌روی خب حس می‌کنی تافته جدابافته هستی. کلا هم دوتا کانال بود. وقتی برگشتیم روشن‌زاده من را دید که لپم گل انداخته گفت سید چه شده؟ ماجرا را برای او تعریف کردم. یک خانم محترمی داشتیم و به او گفت آقای مهاجرانی را بگیر. حشمت خان که جواب داد روشن‌زاده به او گفت برو به آقای آتابای بگو که شبکه یک دیگر چیزی از فوتبال پخش نمی‌کند و گوشی را گذاشت. شاید مشابه این اتفاقات دیگر امروز رخ ندهد. بعد آن‌ها مدام زنگ زدند و جواب نداد. دو هفته هیچی از فوتبال پخش نشد. یک روز آقای آتابای با حشمت مهاجرانی به اداره ما آمدند و عذرخواهی کردند تا اجازه پخش صادر شد.

در آن زمان در جنس گزارش چطور بودند؟ ما تکه‌های گزارش روشن‌زاده و بهمنش را شنیده‌ایم. مثلا بهمنش خیلی عامیانه حرف می‌زد.

به نظرم این را فقط به فوتبال نمی‌توانیم بچسبانیم. آقای بهمنش یک گزارشگر استثنایی بود. می‌توانست مخاطب را بنشاند و مثلا همین اتاق را برای آن‌ها گزارش کند. خیلی در گزارش توانا بود. واژه‌های فارسی زیادی را هم بلد بود و از کلمات متفاوتی استفاده می‌کرد و که مخاطب خسته نشود. در بحث فوتبال اما آقای روشن‌زاده فوتبال را بیشتر می‌فهمید و تخصص او فوتبال بود ولی بهمنش بقیه رشته‌ها مثل کشتی را هم گزارش می‌کرد و خودش هم دونده بود. همه چیز را می‌توانست گزارش کند.

پیش از فوت آقای بهمنش با همسرش صحبت می‌کردم. از روزی که انقلاب شد تعریف می‌کرد که آقای بهمنش برای مسابقات کشتی در برزیل بود. آن لحظه می‌توانست به ایران نیاید ولی آمد و در خانه حبس شد و دیگر در تلویزیون به او اجازه کار ندادند. به نوعی آن بت شکسته شد و روزهای سختی بود. آن روزها را یادتان هست؟

بهمنش و همسرش در عروسی ما هم بودند. من خودم هم خیلی در جریان نیستم و از زبان علیرضا سلیمانی شنیدم که خودش قهرمان جهان شد. او به من گفت دوران بازنشستگی خیلی سخت است چون هیچکس از شما یاد نمی‌کند. تا دیروز صفحه اول روزنامه و مجلات بودید ولی ناگهان شما را کنار می‌گذارند. خیلی سخت است.

در زمان انقلاب وقفه‌ای در کار شما افتاد؟

سه ماهی وقفه افتاد. البته به خاطر خوب و بد من نبود! من با یک نفر دعوایم شد و حرف‌های بدی زد و کتک‌کاری کردیم. من هم یک مدت اصلا به اداره نرفتم. بعد یک مدیرکلی گفت سید چرا نمیایی؟

بعد از آن هم آقای روشن زاده و بهمنش بازنشسته شدند و نسل جدیدی وارد این عرصه شد.

آن زمان آقای روشن زاده خودش از ایران رفت. یعنی زمان قطب زاده مجوز گرفت و از ایران رفت.

گل اتفاقاتی که برای شما می افتد بعد از دهه ۶۰ است.

بله دقیقا. قدیمی‌ها بهتر از امروزی‌ها بودند. امروز درد جامعه ما دروغ است.

همان دوره بین دو برنامه «ورزش و مردم» و «ورزش از نگاه دو» دلخوری شدیدی بین مجید وارث و مرحوم شفیع پیش آمد.

من با مجید وارث دوست بودم اما با برنامه ی او کار خاصی نداشتم اما با شفیع همسفر بودم و این سفر است که باعث می شود انسان ها همدیگر را بشناسند و به نظرم بسیار آدم خوبی بود. من با بهرام یک کری کری داشتم. چون آنها من را طرفدار آبی می دانستند و بهرام هم آن زمان در باشگاه پرسپولیس بود. خیلی باهم کری می‌خواندیم و شوخی داشتیم. خدا رحمتش کند آدم بسیار با ظرفیتی بود و ما با هم سفرهای زیادی رفتیم.

خاطره‌ای از گزارش بازی های جام جهانی دارید که ماندگار شده باشد؟

در جام جهانی ۱۹۸۲ برزیل مقابل ایتالیا شکست خورد و آن روز من خیلی ناراحت شدم. منم مثل همه ایرانی ها آن زمان طرفدار برزیل بودم و در آن دوره هم بازی ها به صورت زنده پخش نمی شد و من باید بازی را تماشا می کردم و خبرش را می نوشتم و ساعت ۱۰:۳۰ شب آن را اعلام می کردم. من انقدر ناراحت بودم جلو دوربین تلویزیون گفتم: تیم ملی برزیل حذف شد.

آن زمان آقای همتی که به تازگی کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری شده بود به من زنگ زدند و گفتند این چه نوع خبر خواندنی است؟

گفتم خبر را باید اصلش را خواند. مردم ایران منتظر نتیجه برزیل بودند و منم فقط نتیجه را گفتم. فردای آن روز خیلی برایم بد شد. یکبار دیگر هم مرگ نامجو برایم خیلی سخت بود و روی آنتن گریه کردم.

اجرای رادیو ورزش شما خیلی معروف بود و ما شنوندگان فکر می کردیم شما روی مبل خونه خودتان نشسته‌اید و خیلی راحت دارید صحبت می کنید.

اجرایی به دل مخاطب می نشیند که شنونده با آن ارتباط راحتی داشته باشد. یک برنامه باید مثل مردم باشد و حرف مردم را بزند. شما باید عین مردم و با مردم باشید. الان رسانه ها انقدر زیاد شده اند که مردم هر چیزی را تحمل نمی کنند و چیزی که خودشان دوست دارند را تماشا می کنند. در حال حاضر باید مثل مردم بود تا بتوانی مخاطب جذب کنی. من اصلا نمیفهمم چرا گزارشگر های ما از کلمات بریس و پوکر و … استفاده می کنند؟ چرا مسئولین جلو این نوع گزارش ها را نمی گیرند؟

فردوسی‌پور دشمن زیاد دارد اما نمی‌توانند علیه او چیزی بگویند

تا حالا شده حرفی زده باشید که باب میلتان نباشد و دستوری باشد؟

واقعیت را بگویم من آدم دستوری نبودم. یعنی خود مدیران سازمان هم می دانستند من خودم یک چهارچوب هایی دارم و رعایت می کنم. بعضی ها خودشان را سانسور می کنند اما من هربار چهارچوب خودم را بزرگتر می کردم. نمی دانم چرا کسی باید از حرف درست ناراحت شود.

شما در تلویزیون با رادیو فرق می کنید و در تلویزیون خیلی رسمی هستید؟

بله دقیقا همین است. در تلویزیون بسیار اتوکشیده هستیم اما در رادیو اینطوری نیست و حتی زمان هایی شده وسط برنامه کتم را در آوردم و راه رفتم تا فکر کنم اما در تلویزیون اینطوری نیست. من معتقدم یک مجری وقتی صدابردار و فیلمبردار و اتاق فرمان با او دوست و رفیق باشند او برنامه را بهتر اجرا خواهد کرد.

آقای اوسکویی همچنان سرحال هستند و وقتی گزارش می کنند انگار یک جوان است.

بله او واقعا عاشق رادیو و گزارشگری است و وقتی وارد اتاق گزارشگر می شود جوان می شود.

در دوره شما مثل الان اینترنت و … نبود و هر گزارشگری اسامی بازیکنان را به صورت خاصی اعلام می کرد. آن زمان روبرتو باجو را یکی باجیو و دیگری باگیو تلفط می کرد

اسمش باجو بود و «ی» خوانده نمی شد و من تنها کسی بودم که درست اسمش را تلفظ می کردم.

شما هم تنها کسی بودید که به آرسنال می گفتید اَرسنال!

بله چون درستش اَرسنال است. ما باید اسم ها را درست تلفظ کنیم اما مهم نیست بگویم بریس یا پوکر. مگر امثال من و آقای بهمنش فوتبال را گزارش نمی کردیم؟ کی از این واژه ها استفاده کردیم؟

نسبت به اینکه شما متفاوت تلفظ می‌کنید حالت تمسخر نداشتند؟

چرا اولش داشتند. من دانشگاه که بودم دانشجوی خارجی زیاد داشتیم و کتاب‌های ما مثل تاریخ باستان از پروفسور فرای به انگلیسی بود. باید یک زبان آلمانی یا فرانسه یاد می‌گرفتیم که من ۴ ترم فرانسوی خواندم و کمی بلد بودم. متن‌های فرانسوی را ترجمه می‌کردم. دوومیدانی و شنا هم کمی سخت بود.

شما زوج اینانلو و جهانگیر کوثری را در ورزش از نگاه دو می‌پسندیدید؟ کلا کدام یکی از گزارشگر و مجری‌ها را بیشتر دوست داشتید؟

من از همه خاطران خوبی دارم. از جهانگیر یک خاطره خوبی دارم. سال ۱۹۸۶ بازی‌های آسیایی سئول یادم است وقتی سوخته‌سرایی رفت فینال کشتی بگیره کشتی‌گیر چینی آمد با او دست داد. جهانگیر در سئول نمی‌دانم سفیر بود یا یا نفر اول سفارت، یادم است برای اعضای ایرانی و خبرنگارهایی که آمده بودند، یک مهمانی گرفته بود. من به خاطر اختلاف ساعت دیر رسیدم و باید گزارش می‌فرستادم. وقتی من وارد شدم کلی آدم نشسته بود و تا من را دید کلی تعارف کرد که بیا اینجا بنشین و به قولی هندوانه زیر بغل ما گذاشت.

در مورد صدا چی؟ نوع گزارش؟ نوع اجرا؟

اگر یادتان باشد او فوتبالیست بود و دفاع چپ تاج بازی می‌کرد، بازیکن خوبی بود و فوتبال را خیلی خوب می‌فهمید. اینانلو در والیبال بهتر بود، آن زمان تن صداش هم خیلی خوب بود و به گزارش می‌خورد، اما به نظرم در والیبال جواد محتشمیان حرف ندارد، او محشر است. چون خیلی وقت‌ها خط قرمزهای الکی که داریم را رعایت نمی‌کند. بعضی‌ها خبردار گزارش می‌کنند و خودشان را محدود می‌کنند.

یکی از معروف ترین جمله‌های عادل فردوسی پور در مورد شماست که می‌گفت الهام‌بخش او بودید.

من ابن را شنیدم راستش، یادم است چون من خارج از ایران زندگی می‌کنم آن را یکی از دوستانم برای من در شبکه های اجتماعی فرستاد و گفت عادل به من لطف کرده، نمی‌دانم چه بگویم.

کمی در مورد عادل فردوسی‌پور بگویید.

خیلی سخت است آدم جای عادل فردوسی پور باشد، موقعیت اجتماعی به این قدرتمندی داشته باشد، این همه هم دشمن داشته باشد ولی کسی نتواند علیه او مطلب بنویسد که مثلا ماشین گرفت، خانه یا زمین گرفت! همه هم می‌دانند، همه ما من خودم را می‌گویم یه آدم هایی هستیم که با انسان های موفق بیخودی مشکل داریم، واقعا نمی‌دانم چرا! به نظرم یادمان نرود البته افرادی مثل آقای آقازمانی در شکل‌گیری عادل خیلی نقش داشتند. به عادل در برنامه‌اش اجازه دادند که هر کاری می‌خواهد بکند و خط قرمزی نداشته باشد، نمونه های دیگرش هم می‌خواستند در برنامه‌ی دیگر زمینه ها ببرند که جواب نداد، مثل هفت که نه جواب داد و نه مجری توانمندی داشت، به هر حال جایگاه ورزش بسیار ویژه‌ است.

تیم رویایی شما چیست؟

من به این زیاد فکر نکردم اما یک شماره چهارده دارم، اما بگذارید اول در مورد قلیچ خانی بگویم. من زمان اوفارل به تمرین تیم ملی می‌رفتم، چیز عجیبی که وجود داشت تمرینات سرمربی به اندازه کافی سخت بود و توان همه را می‌گرفت اما بعد از تمرین می‌دیدم که قلیچ‌خانی سکوهای ورزشگاه را با سرعت بالا و پایین می‌کند. خیلی صحنه عجیبی بود، اما شماره چهاردهی که من دوست داشتم تا قبل از اینکه مسی بیاید، یوهان کرویف بود، بازیکن بسیار فوق العاده ای بود و جملات معروف زیادی دارد و همین سبکی که امروز پپ گواردیولا در حال پیاده کردن آن است از یوهان کرویف گرفته شده، یوهان همیشه گفته که وقتی شما توپ را داشته باشید حریف هیچ وقت نمی‌تواند به شما گل بزند.

یک سوال اینکه، شما هنوز تلوزیون نگاه می‌کنید؟

راستش را بخواهید من به جز فوتبال چیز دیگری را نگاه نمی‌کنم، فقط فوتبال باشگاهی و والیبال تیم ملی.

ولی فکر کنم رادیو را هنوز گوش می کنید!

رادیو گوش می‌کنم اما آن هم خیلی با قبل فرق کرده است. امروز در مسیرم به دفتر داشتم رادیو گوش می‌کردم، برنامه‌ی ۷ تا ۹ صبح که باید خیلی تند و با انرژی پیش برود خیلی کند بود و در مورد چیزهایی صحبت می‌شد که اصلا به این زمان مربوط نبود. صبح ما باید روزنامه ها را بررسی کنید در مورد اتفاقات همان روز صحبت کنید، نه اینکه نوار ضبط شده از فلان دکتر برای فلان چیز پخش کنید. یادم است قایقرانی یک رئیس فدراسیونی داشت که فکر نمی‌کنم شما یادتان بیاید، خیلی حرف می‌زد، یک سوال که از او می‌کردید اندازه یک ساعت جواب می‌داد، یادم است وقتی با او صحبت می‌کردم فقط از او می‌خواستم در مورد سوالی که می‌پرسم جواب بدهد، ما خبرنگاران میکروفون که نیستیم.

شما خیلی هم انتقادی مصاحبه می‌کردید؟

من نظرم این است اگر به کشور و یا ورزشی می‌خواهید خدمت کنید باید از آن انتقاد کنید، باید شما ببینید آن زمین چرا نیمه‌کاره مانده، آن سالن چرا مورد استفاده قرار نمی‌گیرد، چرا بودجه کم شده، چرا به قول ها عمل نمی‌شود، چرا رئیس فدراسیونی که انقدر مشکل داشت شد رئیس فدراسیون؟ جدی چرا؟ چطور شد تاج دوباره رئیس فدراسیون شد و برگشت و چطور رفت فینال جام جهانی زنان را دید؟

فردی بوده که شما دوست داشته باشید بروید و با او گپ بزنید اما هیچ وقت نشده باشد؟

نه ولی از مصاحبه با زاگالو ناراحتم. من با او مصاحبه کردم، آن مصاحبه خوب نبود که ناراحتم کرد.

چرا؟

چون انقدر شلوغ بود و سر و صدا بود، اصلا نمی‌توانستم حرف بزنم، بدون اغراق ۵۰ نفر آدم ایستاده بود و نمی‌شد حرف زد. من با آلن ویتل هم مصاحبه کرده بودم اما این زاگالو واقعا به من نچسبید، بچه بودم و خیلی شلوغ بود. اصلا نمی‌دانستم چی باید بگویم واقعا خجالت می‌کشیدم.

در بین گزارشگرها می‌توانید یکی را به عنوان بهترین مشخص کنید؟

واقعیت این است که من نسل جدید را خوب نمی‌شناسم اما فکر می‌کنم آن فردی که به موقع به شما اطلاعات می‌داد نه اینکه از اول با یک سری اطلاعات به درد نخورد فقط بخواهد مغز شما را پر کند، فردوسی پور بود، به نظر من اصلا او بود که اطلاعات فردی را بدعت داد، اما هیچ وقت تکراری نبود، من واقعا احترام زیادی برای فردوسی‌پور قائلم.

از نظر صدا چطور؟

ببین این وقت ها صدا دیگر مهم نیست و اجرا مهم است. اجرا باعث می‌شود که شما با مخاطب ارتباط برقرار کنید نه صدا، شما اگر بدترین فرد روی کره زمین هم باشید و اجرای خوبی داشته باشید مخاطب جذب می‌کنید.

یک چیز یادم رفت، مانوک، شما کل کل دو شبکه و استقلال پرسپولیس را با هم داشتید دیگه درسته؟

بله. شاید حالا بتوانم بگویم مسئولان شبکه یک کمی متمایل به قرمز بودند، اما وجدانا سعی می‌کردند نشان ندهند اما در شبکه دو واقعا اظهر و من الشمس بود.

او در هفته‌نامه‌اش هم بعضی اوقات از مرحوم حجازی انتقاد می‌کرد.

درباره ناصرخان یک خاطره یادم هست. بازی استقلال با فکر کنم بانک سپه در یکی از روزهای وسط هفته بود که سه بر صفر بردند. من کنار زمین بودم. واقعیتش من از امیر قلعه‌نویی هم خوشم می‌آید به نظرم بین مربیان ایرانی نفر اول است. همه چیز را از همه بهتر بلد است. بازیکنان جوان را هم می‌شناسد، مثلا امید ابراهیمی و محمد محبی را از لیگ یک پیدا کرد. او کار در ایران را بلد است. سر همین بازی کنار زمین بودم و از ناصرخان خدا بیامرز پرسیدم نظرت درباره قلعه‌نویی چیست؟ قلعه‌نویی هم آن سمت کنار نیمکت نشسته بود. ناصرخان گفت بچه باهوشی است فقط ۵-۶ سال وقت لازم دارد و درست در همین مدت شکوفا شد.

فردوسی‌پور دشمن زیاد دارد اما نمی‌توانند علیه او چیزی بگویند

بیشتر بخوانید:

۲۵۸ ۲۵۸