رضا شاه ، خودِ خدا (۲)

صنعت هسته ای در خدمت رفاه ملی

در کتاب «خودِ خدا» ضمن تائید نقش مستقیم انگلیس در کودتا،حفظ منافع انگلستان در منطقه از جمله دلایل این کودتا ذکر و مباحث پشت پرده یادآوری می شود. همانگونه که در یادداشت اول گفته شد،در چند بخش،بُرش‌هایی از مطالب کتاب آورده می شود تا علاقمندان را برای مطالعه کامل کتاب ترغیب نماید.بُرش هایی از کتاب برای این بخش انتخاب شده است.
به نقل از این کتاب،جان فوران استاد جامعه‌شناسی در دانشگاه سانتاباربارا کالیفرنیا در کتاب مقاومت شکننده تاریخ تحولات اجتماعی ایران از سال ۱۵۰۰ میلادی تا انقلاب می‌نویسد:
«چرا مقامات انگلیسی مقیم ایران از کودتا(۱۲۹۹) حمایت می کردند؟در این مرحله آن ها کودتا را بهترین جایگزین برای قراداد دست نیافتنی ۱۹۱۹م(۱۲۹۸ شمسی) می دانستند؛کودتایی که یک دولت مقتدر را به قدرت می رساند و این دولت می توانست هم با جنبش های رادیکالی داخلی مقابله کند و هم جلوی پیشروی احتمالی قوای شوروی را بعد از خروج نیروهای انگلیسی از کشور بگیرد.آیرونساید در خاطراتش می گوید:”کودتا از هر چیز دیگری برای ما بهتر است”.رضا خان در ۱۹۲۴م (۱۳۰۳شمسی) گفت:”انگلستان من را به قدرت رساند تنها به این سبب که نمی دانست با چه کسی دارد معامله می کند.” صفحه ۳۱۳»
محمدقلی مجد، مدرس مرکز خاورمیانه دانشگاه پنسیلوانیا، در کتاب «رضاشاه و بریتانیا» می‌نویسد:
«حتی نویسندگانی مانند سیروس غنی که از ستایشگران بزرگ رضاشاه هستند نیز به نقش تعیین کننده انگلیس به قدرت رسیدن رضاشاه را اذعان دارند.رهبر کبیر ایران با یک کودتای انگلیسی به قدرت رسید و سپس با یک کودتای انگلیسی دیگر مقدمه گرفتن تاج و تختی را برای او فراهم کرد که روزی شاه عباس بر آن تکیه زده بود.شکی نیست که رضا خان مخلوق انگلیسی ها بود. صفحه۳۱۶ »
ماروین زونیس،تحلیلگر بین المللی و عضو هیئت علمی دانشگاه شیکاگو در کتاب شکست شاهانه می نویسد:
«فوربس-لیت،یکی از اتباع بریتانیا که در آن هنگام در ایران به سر می برد،خاطرنشان می کند:”بریتانیایی ها با رضاخان و ضیاءالدین همکاری کردند.آن ها هر کمکی که می توانستند به رضا خان کردند تا ارتشی از اراذل و اوباش در قزوین تشکیل دهد.هرچه که از سلاح و مهمات کم داشتند،بریتانیایی ها در اختیار آن ها گذاشتند. صفحه ۳۱۴»
رابرت گراهام خبرنگار سابق روزنامه فایننشال تایمز در کتاب «ایران،سراب قدرت» نیز در مورد علل عزل رضا شاه می نویسد:
«رضا خان مثل اغلب دیکتاتورها خود را در حلقه چهره های نامشخص چاکرمنش احاطه کرد و دایره مشاورانش با پیرتر شدن او تنگ تر گردید.پسرش بعدها نوشت:”این یکی از اشتباهات پدرم بود”.او همچنین نتوانست معضل فساد را که بسیار هم شایع شده بود،رفع کند.عاقبت،رضا شاه بر اثر حوادثی که از او بزرگ تر بودند نابود شد.او که به ندرت به خارج از ایران سفر می کرد،نمی دانست سیاست های در طرف داری از آلمان در شروع جنگ جهانی دوم تا چه حد موجب خصومت انگلیس و شوروی شده است و حتی اگر این را هم درک کرده بود،از درک این نکته که انگلیس و شوروی قادرند در صورت به خطر افتادن منافعشان حاکمیت ایران را در یک آن زیر پا بگذارند عاجز بود.علامت این امر حمله هیتلر به ایران در ژوئن ۱۹۴۱م(تیر ۱۳۲۰ شمسی) به اتحاد جماهیر شوروی بود.دو ماه بعد نیروهای متفقین وارد ایران شدند و او را با خفت خلع کردند و به تبعید فرستادند. صفحه ۲۹۷»
در ارتباط با نقش انگلیس در سقوط رضا شاه نیز آرتور چستر میلسپو،مشاور اسبق دفتر تجارت خارجی وزارت امورخارجه ایالات متحده آمریکا،در کتاب «آمریکایی ها در ایران» می نویسد:
«انگلیس و شوروی از دولت ایران خواستند کارمندان نازی خود را برکنار و عوامل نازی را در کشور دستگیر کند.شاه تعلل کرد.بریتانیا و روسیه اولتیماتومی ارائه کردند و به سبب نداشتن رضایت(از تامین کامل خواسته هایشان) در اوت ۱۹۴۱م(شهریور ۱۳۲۰ شمسی) یک نیروی بریتانیایی از جنوب و یک نیروی شورویایی از شمال به کشور حمله کردند.رضا(شاه) ابتدا خواست مقاومت کند و چند گلوله(نیز) شلیک شد؛اما ارتش او به طرز ننگینی فروپاشید….دو نیروی متفقین در تهران باهم ملاقات کردند.سفیر شوروی و وزیر مختار انگلیس خواستار کناره گیری شاه شدند.رضا(شاه) ناگزیر موافقت کرد……انگلیسی ها شاه سابق را با دو پسر و چند دستیار و خدمتکارش تا بندری در جنوب محافظت کردند.در آن جا سوار کشتی شد و ظاهرا معتقد بود هندوستان محل تبعید او خواهد بود.در کراچی مطلع شد که او را به آفریقای جنوبی می برند.نشاط خود را از دست داد،از اطرافیان خود کناره گرفت و به مدت زیادی در تنهایی به فکر فرو رفت.در مورد زندگی و افکار بعدی او رعایای سابقش آگاهی چندانی ندارند.او در ژوئیه ۱۹۴۴م(مرداد۱۳۲۳شمسی)در ژوهانسبورگ درگذشت.صفحه ۳۳۷»
محمدقلی مجد، مدرس مرکز خاورمیانه دانشگاه پنسیلوانیا، در کتاب «رضاشاه و بریتانیا» می‌نویسد:
«او(رضا خان) به هنگام استعفایش در سال ۱۹۴۱م(۱۳۲۰شمسی) بیش از ۷۶۰ میلیون ریال(۵۰ میلیون دلار)در بانک ملی سپرده داشت.مبالغ هنگفتی نیز در بانک های خارجی ذخیره کرده بود.به کمک اسناد و مدارک وزارت امورخارجه و خزانه داری آمریکا(اکنون)می دانیم که رضا شاه مبلغی بالغ بر ۲۰ تا ۳۰ میلیون پوند(۱۰۰ تا ۱۵۰ میلیون دلار) در لندن داشت که این مبلغِ باورنکردنی در سال ۱۹۴۱ به پسر و جانشینش،محمدرضا پهلوی رسید؛همچنین به کمک اسناد و مدارک وزارت خزانه داری و بانک مرکزی آمریکا می دانیم که رضاشاه مبالغ هنگفتی نیز در بانک های سوئیس و نیویورک داشت که آن ها را هم فرزندانش به ارث بردند.بر اساس آمار دارایی های خارجی در ایالات متحده در ژوئن ۱۹۴۱ م(خرداد ۱۳۲۰شمسی) می توان استنباط کرد که کل دارایی های رضاشاه در آمریکا بالغ بر ۵/۱۸ میلیون دلار بوده است.بنابراین پیداست که تعابیری چون “عصر طلایی،رهبر کبیر،مصلح” از رضا شاه و این دوره تاریخی ایرادهایی دارد.حیرت آور اینکه تعابیر فوق چگونه توانسته است برای این مدت طولانی بدون چالش باقی بماند.این تعابیر مسلما افسانه و تبلیغات هوشمندانه ای بوده است که انگلیسی ها ساخته و تا به امروز نیز آن را دوام بخشیده اند.صفحه ۳۷»

ادامه دارد