جغرافیای فوتبال جا نداشت، به تاریخ پیوستند

جغرافیای فوتبال جا نداشت، به تاریخ پیوستند

در کشور ما تعداد باشگاه‌های با قدمت و پر اعتبار که امروز هنوز نفس می‌کشند و در فوتبال حضور دارند، متأسفانه بیش از انگشتان دو دست نیست.

به گزارش ایران تودی، روزنامه ایران نوشت: «فوتبال پرطرفدارترین پدیده بشری است‌. توجهات مردمان در قرن بیستم و بیست و یکم به‌این پدیده نوظهور به قدری بود که پای سایر عرصه‌ها را هم به‌ این رشته ورزشی باز کرد. به‌ طوری که می‌بینیم در دنیای امروز، فوتبال همه چیز هست جز یک ورزش ساده! سیاست در آن نقش دارد و پول در آن حرف اول را می زند، صنعت است و تجارت و دراین دو عرصه درآمدزایی حرف اول و آخر است.

اما چه شد که کار به‌ اینجا رسید؟

همزمان با تولد فوتبال تیم‌هایی تشکیل شدند که به مرور زمان مورد توجه مردم قرار گرفتند. حال چه بواسطه بازیکنان محبوب که با تکنیک خود مردم را به وجد می‌آوردند و چه بواسطه پیروزی‌ها و افتخاراتی که باعث می‌شد طرفدارانشان بتوانند مقابل طرفداران تیم‌های دیگر به اصطلاح کری بخوانند.‌ این چنین بود که همزمان با وسعت گرفتن دایره توجهات عمومی به فوتبال‌، نام باشگاه‌ها نیز در حافظه تاریخ‌ این رشته ثبت شد و کار از جایی به بعد به سمتی رفت که دیگر این نام باشگاه‌ها بود که به فوتبال و بازیکنان اعتبار می‌داد.

دیگر مردم از نیمه قرن بیستم به بعد طرفدار باشگاه‌ها بودند تا چهره‌ها، و بازیکنان بزرگ جذب تیم‌های بزرگ می‌شدند تا طرفداران بیشتری پیدا کنند. همزمان با تولد رقابت‌های لیگ قهرمانان اروپا، بر اهمیت‌ این تیم‌ها نیز افزوده شد و دستاوردهایشان یکی از المان‌های انتخاب بازیکنان و مربیان لقب گرفت‌. امروز می‌بینیم بازیکنی که از یک باشگاه بزرگ مثل رئال مادرید پیشنهاد داشته باشد قید دستمزد ۱۰ برابری باشگاهی کوچکتر را هم می‌زند، یا ماندن در فوتبال اروپا به هر رقمی از آسیا و آمریکا ارجح است‌. می‌بینیم که در دنیای امروز باشگاه‌ها دیگر به مرزهای جغرافیایی پابند نیستند، باشگاه‌های اروپایی در شرق آسیا و در خاورمیانه طرفداران بیشتری از موقعیت بومی خود دارند و به همین دلیل ساعت برگزاری مسابقات مثلاً در انگلستان با بهترین ساعت برای بینندگان تلویزیونی در چین هماهنگ می‌شود!

رفتار با باشگاه‌ها در ایران

اما در ایران و به سنت همیشگی که ما هر پدیده جهانی را می‌گیریم و ایرانیزه می‌کنیم‌، رفتارمان در قبال باشگاه‌ها با تعریف جهانی تفاوت می‌کند. تعریف جهانی یک باشگاه آن است که اولین و مهم‌ترین چیز در حفظ باشگاه قدمت و پیشینه آن است. امروزه در دنیا می‌بینیم اغلب باشگاه‌های بزرگ و معتبر قدمتی بیش از یک قرن دارند و جشن صد سالگی‌شان را با شکوه هر چه تمام‌تر می‌گیرند. البته باشگاه‌های تازه ‌تأسیس هم هستند که با سرمایه‌گذاری و برنامه‌ریزی سعی می‌کنند برای خود طرفدارانی دست و پا کنند اما خرید ستاره‌های بزرگ و کسب جام‌های مختلف دلیلی بر جذب تماشاگر در کوتاه‌مدت نیست و درست به همین دلیل باشگاه منچستر یونایتد – حتی اگر سال‌ها هیچ جامی نبرد و در لیگ قهرمانان هم حاضر نباشد – باز طرفدارانی بیشتر از منچسترسیتی دارد که در دهه اخیر اغلب جام‌های ممکن را برده و ابر قدرتی در همه رقابت‌هاست‌. جالب آنکه همین باشگاه منچسترسیتی هم عمر کمی ندارد اما به هر حال پیشینه و افتخاراتش کمتر از رقیب همشهری است.

در همه جای دنیا باشگاه‌ها وقتی به قدمت و اعتباری می‌رسند، دیگر جایگاه فعلی و افتخارات دهه‌های اخیرشان خیلی مورد توجه نیست و طرفداران خود را حفظ می‌کنند. در همین لیگ انگلستان که در چهار سطح بهترین لیگ دنیاست‌، باشگاه‌هایی چون دربی کانتی یا استوک سیتی‌، پورتموث و … نمونه‌های دیگر وجود دارند که معمولاً به لیگ برتر و دسته اول هم نمی‌رسند اما با قدمت صد و چند ساله و نام‌های بزرگی که در تاریخ خود داشته‌اند، کماکان حضورشان باعث اعتبار هر تورنمنتی است و به هر بازیکنی نیز اعتبار می‌بخشند. در تمام دنیای فوتبال از باشگاه‌های قدیمی همچون گنجینه محافظت می‌کنند، درست مثل آثار باستانی که امروزه بزرگترین منبع توریسم در دنیاست و کشورها با تبلیغ و معرفی آثار پیشینیان خود برای مردمان امروزشان شغل تولید می‌کنند و زندگی می‌سازند.

اما در کشور ما تعداد باشگاه‌های با قدمت و پر اعتبار که امروز هنوز نفس می‌کشند و در فوتبال حضور دارند، متأسفانه بیش از انگشتان دو دست نیست…

زنده در تاریخ

در ‌این پرونده قرار است مروری داشته باشیم بر تاریخ فوتبال‌ ایران از دریچه باشگاه‌ها. از روزی که باشگاه‌ها به وجود آمدند و فوتبال در کشورمان شکل گرفت تا امروز.

این پرونده شامل دو بخش کلی خواهد بود؛ بخش نخست – باشگاه‌هایی که روزگاری در سطح اول یا دوم فوتبال‌ ایران حضور داشتند و افتخاراتی کسب و بازیکن به تیم‌های ملی می‌دادند. آنهایی که در منطقه جغرافیایی خود طرفداران بیشماری هم پیدا کردند اما امروز دیگر اثری از آنها روی نقشه فوتبال‌ ایران نیست و در بخش دوم – به سراغ نام هایی خواهیم رفت که با همان گذشته و افتخارات‌، امروز دیگر حال و روز خوشی ندارند و با حضور کمرنگ در دسته‌های بسیار پایین‌تر از شأن و جایگاه و منزلت خود، برای بقا دست و پا می زنند.

برخی با تغییر نام و پسوندشان روزگار را باری به هر جهت می‌گذرانند و برخی دیگر منبع تغذیه نامی دیگر شده‌اند. البته که هر مجموعه خود دارای زیر مجموعه‌هایی است که در وقت مختصر به آن خواهیم پرداخت و در نهایت یادآوری‌ این نکته ضروری است که دراین مطلب اساس استناد ما صرفاً سطح اول فوتبال ماست‌.

پوزش از جامانده‌ها

در هر شهر ایران و با توجه به علاقه‌مندان بی‌شمار فوتبال‌، تیم‌های بسیاری وجود داشتند که روزگاری مردم را به ورزشگاه‌ها می‌کشاندند و نتایج‌شان مستقیم در زندگی روزمره آدم‌ها تأثیر داشت‌. از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب‌ این خاک زرخیز پراستعداد، مملو از چنین باشگاه‌هایی است که حالا دیگر جایگاهی در فوتبال ندارند و از آنها تنها یک نام باقی مانده و ما مرور این اسامی را به فرصتی مناسب‌تر واگذار خواهیم کرد. چرا که تعدادشان بسیار زیاد است و این مطلب تنها شامل شش دهه اخیر و باشگاه‌هایی خواهد شد که در سطح اول فوتبال ‌ایران صاحب نام و جایگاه و افتخار و اعتبار بوده‌اند و حالا دیگر نامی از آنها باقی نیست‌.

باشگاه‌هایی که باید امروز در کنار پرسپولیس‌، استقلال‌، سپاهان‌، ملوان‌، تراکتور، صنعت نفت آبادان یا نساجی در بالاترین سطح فوتبال‌ ایران فعال می‌بودند اما نیستند. شکی نیست که در هر کدام از ‌این شهرهای صاحب فوتبال باشگاه‌های دیگر نیز وجود داشته‌اند اما ما فقط به آنهایی می‌پردازیم که در سطح اول فوتبال کشور ظهور و بروزی داشتند.

الف – هستند ولی کمرنگ‌ …

باورش سخت است اما باور کنید که هست‌. درست مثل‌ اینکه شما اهرام ثلاثه مصر را داشته باشید و فقط هر از گاهی چند کودک برای بازی از آن استفاده کنند و بالا بروند! در فوتبال ما تیم‌هایی هستند که به لحاظ اعتبار مردمی و محبوبیت درست مثل گنجی در گوشه‌ای از مخروبه‌ای افتاده‌اند و هیچکس به سراغشان نمی‌رود! گنجی که حتی نیمی از آن از خاک بیرون است اما کسی رغبت نمی‌کند خم شود و آن را بردارد…

نمونه می‌خواهید؟

در بیوگرافی باشگاه بزرگ و محبوب و پرطرفدار ایران – تیم آبی تهران – می‌خوانیم که در سال‌های آغازین دهه ۲۰ شمسی تعدادی جوان از فرنگ برگشته سنگ بنای ‌این باشگاه را با نام دوچرخه‌سواران گذاشتند. پنج سال بعد یکی از همان بنیانگذاران سهام بقیه را خرید و نام باشگاه را به تاج تغییر داد. مردی که پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در زمره افراد مورد اعتماد شاه وقت قرار گرفت و از همین فرصت برای گسترش باشگاهش استفاده کرد.

در طول دهه ۳۰ و ۴۰ شمسی که هنوز لیگ در ‌ایران وجود نداشت‌،‌ این نام بود که در سرتاسر ایران سنگ بنای باشگاه‌هایی را گذاشت که بعدها در خطه‌های خود تبدیل به تیم‌های پرطرفدار شدند و همنام با برادر بزرگ‌تر تهرانی اما به طور مستقل در مسابقات شرکت می‌کردند. از تاج آبادان‌، تاج اهواز و انزلی تا تاج رشت، تیم‌هایی که همگی پس از پیروزی انقلاب اسلامی به استقلال تغییر نام دادند و وارث افتخارات و محبوبیت و گذشته آن نام شدند، بدون ‌تأسیسات و زمین‌ها و باشگاه‌هایی که داشتند!

استقلال تهران دولتی شد اما استقلال‌هایی که در شهرستان‌ها وجود داشت به صورت کج‌دار و مریز شخصی به کار خود ادامه دادند. در دهه ۶۰ استقلال رشت از قطب‌های پرطرفدار فوتبال شمال بود و استقلال انزلی از مدعیان‌. استقلال اردبیل جوانی به نام علی دایی را به فوتبال ‌ایران معرفی کرد و مهم‌تر از همه در اهواز استقلالی بود که همه چیز را با هم داشت؛ طرفدار و محبوبیت، بازیکن ملی‌پوش مثل ابراهیم تهامی‌، شهرام عطارزاده‌، داریوش یزدی، سیروس نعمتی‌نژاد و هم بزرگان‌.

مردان نامدار اهواز همه پشت ‌این تیم بودند و خوزستان شد خانه دوم آبی‌ها که هنوز هم استانی است که پس از تهران بیشترین طرفدار استقلال را در خود جای داده است‌. استقلال اهواز در دهه ۷۰ در لیگ آزادگان بود، در دهه ۸۰ به لیگ برتر آمد و تا آستانه قهرمانی در فصل ششم هم رفت که تنها با یک اشتباه داوری جام را واگذار کرد. استقلال اهواز اولین تیمی بود که در لیگ برتر و دسته اول فوتبال ‌ایران در دهه ۸۰ تحت مالکیت ثروتمندان بومی یعنی برادران شفیعی‌زاده قرار گرفت اما روزهای خوب ‌این تیم – که تا همین ۲۰ سال قبل نام‌های بزرگی چون ناصر حجازی و احمدرضا عابدزاده را به اهواز می‌کشاند – خیلی زود تمام شد و در دهه ۹۰ خورشید درخشش‌ این تیم به افول رفت و به لیگ آزادگان برگشت‌.

در عوض تیمی با نام استقلال خوزستان از همان شهر اهواز بلند شد که به لیگ برتر آمد و در فصل پانزدهم به لطف تفاضل گل، پرسپولیس برانکو را در رسیدن به جام قهرمانی ناکام گذاشت‌. سرنوشت استقلال خوزستان البته درست مثل همنام قدیمی‌ترش رقم خورد، سقوط به لیگ آزادگان و سپس رفتن به لیگ دو و روزگاری که برای شاهین بوشهر هم دیده بودیم‌.

اما اکنون دوباره یکی دو فصل است که استقلال خوزستان به لیگ آزادگان برگشته و برای بازگشت به لیگ برتر بازی می‌کند. در سراسر کشور و در استان‌هایی که سابقه‌ زیادی در فوتبال ندارند، کمتر جایی را می‌توان پیدا کرد که نامی از استقلال در ورزش آن دیار فعال نباشد.

در طول سده‌های مختلف در تاریخ‌ ایران‌، تبریز همواره دومین شهر ما پس از هر پایتخت بوده است‌. فرقی نداشته که کدام سلسله بر سر کار باشد و مشهد را پایتخت کند یا شیراز و اصفهان و تهران را، همیشه تبریز شهری مهم بوده که هیچ دولتی نمی‌تواند نسبت به کنش‌های آن بی‌تفاوت باشد.

وقتی فوتبال تبدیل به یک پدیده پرطرفدار شد، از همین قانون تبعیت کرد. همین امروز بین مورخان مختلف بر سر آنکه فوتبال از خوزستان و مسجدسلیمان متولد شده یا تبریز اختلاف نظر وجود دارد. مدرسه مموریال ۱۵۰ سال قبل در تبریز ‌تأسیس و زمین فوتبال داشته! با مربی فوتبال و محله‌هایی چون امیرخیز که در تاریخ‌ ایران با نام‌های مشروطه‌خواهی چون ستارخان و باقرخان ماندگار شد.

معرفی و اسم‌بردن از چهره‌هایی که تبریز به فوتبال‌ ایران معرفی کرده مثنوی هفتاد من خواهد شد. زادگاه تراکتور – به‌ عنوان یکی از پرطرفدارترین تیم‌های فوتبال‌ایران – یک تیم قدیمی دیگر هم دارد که قدمتش شانه به شانه تراکتور می‌زند و افتخاراتش البته کمتر اما استعدادهایی به مراتب بیشتر تحویل فوتبال‌ ایران داده است‌. ماشین‌سازی تبریز هم از جمله تیم‌هایی است که از بدو تولد لیگ در ایران در سطح اول و دوم فوتبال ما مدام در رفت و برگشت بود. در دهه ۷۰‌ این ماشین‌سازی بود که زودتر برای بازگشت به سطح اول استارت زد.‌ این ماشین‌سازی بود که ستاره‌های بیشتری را تحویل تیم ملی‌، تیم امید و دو تیم بزرگ پایتخت داد و سرانجام خود با تولد لیگ برتر به سطح اول فوتبال ما رسید.

ماشین‌سازی در لیگ برتر و بخصوص در دهه نود همیشه شهروند درجه دو بود و هرگز قدری به اندازه منزلت و جایگاهش به خود ندید اما میان مردم کم‌ طرفدار نداشت و هنوز هم ندارد. البته که تراکتور تیم پرطرفدارتری است اما ماشین‌سازی هم نامی نیست که بتوان به سادگی از کنارش بگذریم. تیم محبوب تبریزی‌ها هم دچار همان بلایی شد که اغلب تیم‌های نامدار و قدیمی شدند، یعنی دست به دست شدن میان مدیرانی که چندان سررشته‌ای از فوتبال نداشتند و به‌ آینده فوتبال و گذشته و اعتبار تیمی که در اختیار داشتند، فکر نمی‌کردند.

نتیجه‌ این شد که ماشین‌سازی سقوط به سطوح بسیار پایین را هم تجربه کرد و البته هنوز کورسویی از امید برای بازگشت به روزهای بهتر دارد.

حتی اگر همین حالا بخواهید قدمت تیم‌های فوتبالی که هم اکنون وجود دارند را بررسی کنید، نام اولی که در فهرست شما صدرنشین خواهد بود همین تیم است‌. تاریخ ‌تأسیس ۱۳۲۷ یعنی زمانی که خیلی از شهرهای ‌ایران حتی برق نداشتند، در شیراز تیمی ‌تأسیس شد با رنگی آوانگارد برای پیراهن و لباس‌. رنگ نارنجی که حتی همین حالا هم خیلی مرسوم و متداول نیست‌.

برق در فاصله دو دهه به قطب فوتبال استان فارس تبدیل شد. با پیدایش لیگ در ایران خود را به سطح اول فوتبال رساند و بازیکنانی به عرصه معرفی کرد که جزو رکوردداران بازی ملی و کاپیتانی ملی هستند. غلامحسین پیروانی کاپیتان تیم ملی جوانان بود که دو بار متوالی قهرمان آسیا شد. برادرش افشین به پرسپولیس و پیراهن تیم ملی رسید و بازوبند کاپیتانی تیم ملی را بر بازو بست و جزو رکوردداران بازی در پرسپولیس و پر افتخارترین بازیکنان تاریخ فوتبال ماست‌. خانواده پیروانی یک فوتبالی دیگر را هم معرفی کرد؛ امیرحسین که مدت‌ها سرمربی تیم ملی جوانان‌ ایران بود.

اما برق شیراز فقط با این اسامی در تاریخ‌ ایران ماندگار نیست‌. تیمی که در دهه ۷۰ به فینال جام حذفی ‌ایران هم رسید، داریوش یزدانی ۱۷ساله را به تیم ملی جام ملت‌های ۹۶ معرفی کرد که بعدها به استقلال آمد و لژیونر شد. برق شیراز تا دهه ۸۰ و تولد لیگ برتر حرفه‌ای – که اکنون بیست و دومین دوره‌اش را سپری می‌کنیم – زنده بود و اتفاقاً یکی از تیم‌های همیشه مدعی طی دهه اول عمر لیگ حرفه‌ای شد. تیمی که با اصغر شرفی و محمد احمدزاده در ادوار نخست لیگ برتر یقه مدعیان را می‌گرفت‌. مهدی شیری و اصغر شیردل تا سال‌ها بهترین زوج خط میانی‌ ایران بودند، محمد منصوری و محمد مطوری را داشت و… .

برق شیراز در آخرین فصل حضور در لیگ برتر هم در پایان نیم فصل نخست جزو مدعیان بود و با افتخار از صحنه کنار رفت اما طی دهه ۹۰  از لیگ برتر تا دسته دوم و سپس انحلال کامل رفت و حالا چند صباحی است دوباره با یک پسوند در سطوح بسیار پایین‌تر تقلایی می‌کند که بیشتر محدود به همان شهر شیراز می‌شود، تیمی که هنوز هم پرطرفدارترین تیم خطه فارس است.

وقتی از گیلان حرف می‌زنیم‌، یعنی از دروازه ورود ایران قدیم به دنیای متمدن صحبت می‌کنیم و به طور طبیعی هر اثری که از دنیای مدرن قرار بود به‌ ایران بیاید ابتدا در گیلان جوانه می‌زد. فوتبال هم از این قاعده مستثنی نبود، فوتبالی که یکی از قوانینش رقابت دو قطب پرطرفدار برای کشاندن مردم به میدان‌ها و گرم کردن تنور مسابقات است‌.

بین شهر رشت و انزلی از دیرباز در همه چیز رقابت بود واین رقابت سر از فوتبال هم درآورد. زمانی که بهمن صالح‌نیا در دهه ۴۰ سنگ‌بنای ملوان انزلی را گذاشت‌، عمده‌ترین هدف برای رقابت وایجاد قطبی مقابل سپیدرود بود. تیمی در مرکز استان که عادت به درو کردن تمام جام‌های آن روزگار داشت. ملوان البته خیلی زودتر به سطح اول فوتبال ‌ایران آمد اما فوتبال رشت هم خالی از اعتبار و افتخار نبود.

در دهه ۶۰ با امیر افتخاری و سپس بهزاد داداش‌زاده ‌این رشتی‌ها بودند که ملی‌پوشان بیشتری نسبت به انزلی‌چی‌ها داشتند. سپیدرود در دهه هفتاد با تولد لیگ آزادگان – با اینکه در سطح دو فعالیت می‌کرد – هر هفته ورزشگاهی پر و لبریز از تماشاگر داشت‌. در دهه ۹۰ بالاخره آرزوی دیرینه رشتی‌ها جامه عمل پوشید و سپیدرود به لیگ برتر هم آمد.

دوره‌ای کوتاه و سرشار از اختلافات مدیریتی و رفت‌وآمد مربیان مختلف و دست به دست شدن‌… سپیدرود میان مالکانی که تنها می‌خواستند از اسم و اعتبار این نام قدیمی استفاده کنند اما چیزی از فوتبال نمی‌دانستند، گیر کرد و نتیجه آن شد که خیلی زود به لیگ آزادگان برگشت و حالا هم که‌… .

اما سپیدرود، همیشه سپیدرود است و هنوز هم طرفداران بی‌شماری دارد که آرزوی بازگشت تیم محبوب‌شان به سطح اول فوتبال‌ ایران را در سر می‌پرورانند.

هر بار که مهدی طارمی در بالاترین سطح فوتبال باشگاهی جهان گل می‌زند، هر بار که در لیگ برتر مهدی قائدی با حرکتی همه فوتبالدوستان  را به وجد می‌آورد، هر بار که کارشناسان و فوتبالدوستان از جای خالی محمد محبی در تیم ملی می‌گویند، صحبت از حسین ماهینی یا محمد دانشگر که می‌شود، همه ناخودآگاه به‌این نام هم فکر می‌کنند؛ شاهین بوشهر.

در مصاحبه تصویری که مهدی طارمی قبل از جام جهانی داشت‌، از دیدن یک موتورسوار با پیراهن شاهین که مشغول کار روزمره بود و احساسی گفت که همیشه تا ابد با او خواهد بود. در بوشهر هر جا که قدم بگذاری‌، در هر کوچه و خیابان و هر بازاری‌، غیر ممکن است کسی را با پیراهن شاهین نبینی و غیر ممکن است که حرفی از فوتبال و شاهین نشنوی‌.

اصلاً فوتبال ‌این شهر را با این نام سند زدند. نامی به بلندای پهنه جنوب که طی ‌این سال‌ها خبر خوبی از آن به گوش نرسیده است. شاهین و ایرانجوان دو قطب اصلی فوتبال بوشهر بودند که در تمام دهه‌های گذشته بازیکنان نامداری به فوتبال‌ ایران معرفی کردند. در جام حذفی و در سال‌هایی که لیگ نداشتیم، یقه استقلال و پرسپولیس را می‌گرفتند و خلاصه زندگی مردمان جنوب بود و همین دو تیم‌. در تمام ‌این دهه‌ها ایرانجوان همواره در سطح دوم فوتبال بود و هرگز به سطح اول نرسید اما شاهین چرا.

تیمی که به فینال جام حذفی هم رسید و جام را به استقلال در ضربات پنالتی واگذار کرد اما هر دو فصل حضور شاهین در لیگ برتر در دهه ۹۰ سرشار از رفت و آمد مربیان و هرج و مرج مدیریتی بود. سرانجامش نیز همانی شد که سرانجام سایر تیم‌های ریشه‌دار بود، یعنی سقوط‌.

شاهین به دسته‌های پایین‌تر رفت و هر روز خیل طلبکاران بودند که سراغ‌ این نام را می‌گرفتند. سرانجام راهکاری که برای برق پیشنهاد شده بود برای شاهین هم مورد استفاده قرار گرفت‌، تغییر نام تیم و هیأت مؤسس و مابقی ماجرا که امروز تنها سایه‌ای از شاهین را زنده نگه داشته اما ایرانجوان کماکان در همان سطح پایین و با همان بودجه اندک به کار خود مشغول است و منتظر تا شاید روزی اسپانسری برسد و ازاین نام بزرگ و ازاین گنج زیر خاک بهره‌برداری کند.

ب – رفتند، اما نه از یاد…

در این قسمت می‌خواهیم مسیر را برعکس برویم‌. یعنی به جای آنکه از تیم‌های قدیمی‌تر شروع کنیم – که شاید همین قدمت بهانه‌ای باشد برای کسانی تا بگویند عمر طبیعی آنها به پایان رسیده است – می‌خواهیم از تیم‌هایی بگوییم که تا همین چند سال قبل و همین لیگ برتر که اکنون در بیست و دومین فصل آن قرار داریم، جزئی از رقابت بودند و نماینده یک شهر و یک استان‌؛ تیم‌هایی که هر هفته عده زیادی را به ورزشگاه‌ها می‌کشاندند و حالا دیگر از آنها جز اسمی در کتاب تاریخ فوتبال ما نیست‌. بیایید از همین لیگ برتر شروع کنیم‌.

در همین ۲۲ دوره یعنی از ۱۳۸۰ تا امروز ۴۲ تیم در بالاترین سطح فوتبال‌ ایران حضور داشته‌اند که حالا دیگر از برخی از آنها اثری در نقشه فوتبال وجود ندارد؛ از شهید قندی یزد، شیرین‌فراز کرمانشاه‌، شموشک نوشهر، شهرداری تبریز تا آلومینیوم بندرعباس‌، گهر دورود، پگاه و داماش گیلان‌، مس سرچشمه یا پیام مشهد.

برخی از این تیم‌ها تنها یک فصل در بالاترین سطح فوتبال ما حضور داشتند اما در همان یک فصل علاوه بر سرگرمی بزرگ مردمان شهر و دیارشان‌، تأثیری هم در فوتبال‌ ایران گذاشتند. مثلاً گهر دورود شهری بود که هتل برای استقرار تیم‌های میزبان نداشت اما چه باک که دل مردمان دیار لرستان آنقدر بزرگ بود که هر هفته تمام فوتبال ‌ایران را مهمان خود می‌کردند.

داماش گیلان همین حالا نماینده‌ای در اروپا دارد که بازوبند کاپیتانی تیم ملی را بر بازو می‌بندد. از پگاه پژمان نوری را به یاد می‌آوریم که امروز مدیرعامل ملوان است‌. مس سرچشمه که اکنون اگر چه خود نیست اما گاهی ورزشگاهش پذیرای برخی بازی‌ها می‌شود.

شهید قندی یزد که در کنار تربیت در دهه ۸۰ سروسامانی به فوتبال یزد داده بودند و پای مجید جلالی هم به آن دیار باز شد. شیرین‌فراز کرمانشاه که تنها نماینده استان‌های غربی تا امروز در تاریخ لیگ برتر است و البته نخستین مدیرعامل فوتبالی که سروکارش با قانون و دادگاه افتاد از ‌این تیم بود!

شموشک نوشهر حتی همین حالا هم در لیگ برتر نماینده دارد و محمدرضا خلعتبری به آلومینیوم پیوسته‌، اکبر میثاقیان که‌ این تیم را به لیگ برتر آورد هنوز مربیگری می‌کند و کیست که رحمان احمدی‌، محسن بنگر، مصطفی مهدی‌زاده‌، میثم بائو، محسن یوسفی و بازیکنان بزرگ دیگر را فراموش کند؟ شهرداری تبریز که در جای دیگر به آن خواهیم پرداخت یا آلومینیوم بندرعباس با آن همه ماجرا و آن همه داستان مربیان و مدیرانی که آمدند و رفتند. امروز دیگر از این تیم‌ها هیچ اثری نیست‌…

خانواده شهرداری

قبل از آنکه وارد بحث مفصل تیم‌های ریشه‌دار شویم‌، لازم است یادی کنیم از خدماتی که شهرداری‌های شهرهای مختلف کشور در ادوار گوناگون زمانی به ورزش و فوتبال‌ ایران کردند. در شهرهایی که چندان ریشه فوتبال قوی نبود و استعداد و ظهور و بروزی در عرصه‌ این ورزش نداشتند، ‌این شهرداری‌ها بودند که با تیمداری چراغ فوتبال را در آن استان روشن نگه می‌داشتند.

در طول دهه‌های ۶۰ و ۷۰ شهرداری‌های مشهد، زاهدان‌، سمنان‌، ارومیه‌، ساری‌، شاهرود، بندرعباس و تبریز با تیمداری و هزینه کردن برای سلامتی جوانان و شادی مردمان شهر، به وظیفه ذاتی خود عمل می‌کردند، اما از وقتی که فوتبال حرفه‌ای شد امکان هزینه‌کرد از بودجه عمومی هم غیر قانونی شد و دیگر این شهرداری‌ها یا به کل از بین رفتند یا فعالیت‌شان تنها محدود به همان شهر خودشان شد.

اما فراموش نمی‌کنیم که تیمی مثل شهرداری تبریز حتی زودتر از ماشین‌سازی به لیگ برتر آمد و در یک فصل – که البته شهرداری اجازه حضور در میدان را پیدا نکرد و به خاطر تخلف به دو دسته پایین‌تر سقوط کرد و از آن به بعد دیگر محو شد – تبریز با داشتن چهار نماینده یعنی تراکتور، ماشین‌سازی، گسترش فولاد و شهرداری، تنه به تنه تهران زد.

خانواده صنعتی‌ها

قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و حتی قبل از تولد لیگ در ایران صنایع بزرگی چون خودروسازی پیکان‌، ذوب‌ آهن اصفهان یا تراکتورسازی تبریز اقدام به ساخت ‌تأسیسات ورزشی و ‌تأسیس باشگاه‌های حرفه‌ای در فوتبال کردند؛ تیم‌هایی که سنگ بنای حضور صنعت در ورزش و در فوتبال را گذاشتند.‌ این سنت حسنه در دهه‌های بعدی نیز ادامه پیدا کرد، به طوری که در دهه ۶۰ تیم‌های مختلفی با ریشه یا حتی نام صنعتی وارد سطح اول فوتبال ما شدند.

آن زمان که لیگ نداشتیم در فوتبال تهران تیمی مثل گسترش یا در اصفهان تیمی چون پلی‌اکریل یا سازمان گوشت، چراغ فوتبال را روشن نگه داشته بودند و ‌این تجربه خوب با ورود بانک‌ها نیز ادامه پیدا کرد. در دهه ۷۰ و با شروع لیگ آزادگان، پلی‌اکریل و بهمن نمایندگان ارشد ‌این‌گونه تیم‌های نوظهور بودند و شانه به شانه بزرگان فوتبال می‌آمدند.

بهمن تیمی بازیکن‌ساز شد که اگر چه ابتدا با ستاره‌های نامدار پاس‌، پرسپولیس و استقلال و زیر نظر فیروز کریمی متولد شد اما در ادامه با معرفی جوانانی همچون برادران مجیدی‌، ستار همدانی‌، نوازی یا علی لطیفی دین خود را به فوتبال ادا کرد و سال ۷۹ با رسیدن به فینال جام حذفی‌، پس از شکست به استقلال رسماً با تیمداری و حضور در ورزش خداحافظی کرد.

با افتخار آمد و در حالی که با ۱۱ امتیاز جلوتر از پرسپولیس کاندیدای اول قهرمانی لیگ بود، دوم شد و حتی به آسیا هم رفت و با افتخار هم از فوتبال خداحافظی کرد. درست مثل پلی‌اکریل که محمد مؤمنی را در سال ۷۴ به عنوان آقای گل لیگ آزادگان معرفی کرد و اکنون دیگر نامی از این تیم‌ها در صفحه فوتبال ‌ایران وجود ندارد. بهمن کرج رفت و قرار بود جای آن با تصمیم غلط بردن سایپا از تهران به استان البرز پر شود، اما نه سایپا توانست و نه هیچ تیم دیگری می‌تواند چنین کند.

همان طور که پاس هم با رفتن به همدان چراغ فوتبال‌ این استان را روشن نکرد و چراغ عمر خودش خاموش شد.

شهرستانی‌های نامدار

از شروع لیگ به طور رسمی در ایران درست ۳۳ سال طول کشید تا یک تیم شهرستانی عنوان قهرمانی را به نام خود بزند و یکی از ستون‌های همیشگی جدول افتخارات رسانه‌ها برای همیشه حذف شود. ستون بهترین تیم شهرستانی که در پایان هر فصل معمولاً به تیم‌هایی می‌رسید که حتی روی سکو هم نبودند.

سپاهان در فصل دوم لیگ برتر حرفه‌ای و در بهار ۱۳۸۲ برای همیشه روی ‌این باور که جام قهرمانی همیشه باید در تهران بماند، خط بطلان کشید. اما تا قبل از ‌این زمان نیز تیم‌های مختلفی در سراسر کشور بودند که تنور رقابت‌های فوتبال را – چه زمانی که مسابقات به صورت منتخب و مجتمع برگزار می‌شد و چه زمانی که لیگ به شکل مدرن و قانونمند به راه افتاد – داغ می‌کردند. البته در دهه ۶۰ و در جام حذفی ملوان قهرمانی را چشید، اما پیش از این نام‌هایی که تا ‌اینجای پرونده به آنها اشاره شد نیز بودند؛ تیم‌هایی که همیشه در رقابت با تیم‌های بزرگ نتایج آبرومندی کسب می‌کردند.

تیم‌هایی که سمبل یک منطقه از کشور بودند و طرفداران بیشماری داشتند که حالا دیگر از آنها فقط نام و یادی در تاریخ باقی مانده است‌؛ از تیم‌های آبادانی و در رأس همه آنها «جم» که در دهه ۳۰ شمسی ستاره‌هایی چون پرویز دهداری را به فوتبال ‌ایران هدیه داد، از تام اصفهان که احمدرضا عابدزاده را به فوتبال ‌ایران معرفی کرد تا دیهیم اهواز و … و در رأس همه ابومسلم خراسان.

باز هم تکرار می‌کنیم که هر کدام ‌از این تیم‌ها پیشینه بزرگی داشتند و یادگارانی به تاریخ فوتبال ‌ایران دادند که تا همیشه نام‌شان باقی خواهد ماند اما اگر ملاک را پیدایش لیگ قرار دهیم‌، بزرگ‌ترین نامی که امروز از صفحه فوتبال ‌ایران محو شده، ابومسلم خراسان است.

مشکیته

در تمام سال‌هایی که رقابت بین آبی و قرمز تهران سرتاسر ‌ایران را درنوردیده و شعار آبیته و قرمزته نوعی شناسنامه برای تمام فوتبالدوستان شده بود، یک رنگ دیگر نیز پا به پای‌ این دو بزرگ می‌آمد و آن رنگ مشکی بود.

پیراهن راه‌راه مشکی و قرمزی که نسل امروز بر تن میلان ‌ایتالیا می‌بیند، سال‌ها قبل بر تن مردان استان خراسان بود؛ آنها که از دهه‌ ۵۰ و همزمان با تولد لیگ همواره پای ثابت سطح اول فوتبال ‌ایران بودند و تا لیگ برتر و دهه ۸۰ نیز پا به پای بزرگان آمدند. ابومسلم با مسیح مسیح‌نیا اولین ملی‌پوش را در همان دهه ۵۰ تحویل فوتبال ‌ایران داد. اکبر میثاقیان و محمد پنجعلی نسلی بودند که در دهه ۶۰ به محمد اعظم و سعید صیامی و سعید جوشش ختم شدند و سپس با رضا مهاجری و خداداد عزیزی و نیکبخت و عنایتی‌ این روند در دهه ۷۰ ادامه پیدا کرد و در دهه ۸۰ به جباری و آندو و خسرو و بادامکی ختم شد.

سرانجام‌ این نام بزرگ که به همت عطاالله مهاجرانی متولد شد و مرحوم جهانگیر زنده‌دل تا لحظه حیاتش با چنگ و دندان زنده نگه داشته می‌شد، با سوء مدیریت و ناکارآمدی از لیگ برتر سقوط کرد و پس از مدتی با همان درد همیشگی نام‌های بزرگ و خیل طلبکاران برای همیشه پرونده‌اش بسته شد.

البته مشهدی‌ها بعدها تیمی با نام سیاه‌جامگان درست کردند که یادآور همان ابومسلم باشد اما با وجود بازی کردن بزرگانی چون رضا عنایتی یا حسین بادامکی هرگز ابومسلم نشد. این تیم نیز پس از سقوط از لیگ برتر در دهه ۹۰ به بایگانی تاریخ رفت‌. انگار فوتبال مشهد سر ناسازگاری با نمایندگان خود در سطح اول دارد، چرا که پدیده و شهرخودرو نیز امروز به همین سرنوشت دچار شده‌اند.

پایتخت پرخاطره

چه بخواهیم چه نخواهیم در کشورهای توسعه نیافته‌ای چون کشور ما بیشتر امکانات در مرکز مستقر است و به طور طبیعی بخش عمده‌ای از تاریخ هر پدیده را باید در پایتخت جست‌وجو کرد. فوتبال هم اگرچه در شهرستان‌ها همیشه زنده بوده اما این فوتبال تهران بود که در دهه‌های قبل از تولد لیگ‌، جور زنده ماندن‌ این رشته ورزشی را می‌کشید و پس از شروع لیگ هم تیم‌های بزرگ تهرانی چشم و چراغ فوتبال کشور بودند. نمی‌شود پرونده‌ای در مورد تاریخچه فوتبال‌ ایران رفت و تهران را استثنا نکرد. آنقدر گفته و ناگفته در این شهر قدیمی دفن شده که باید برای آن پرونده جداگانه اختصاص داد. در این فرصت کوتاه تنها فهرست‌وار یادی خواهیم کرد از نام‌های تاریخ‌ساز فوتبال تهران و در فرصتی مناسب به طور مفصل به پایتخت می‌پردازیم.

نام بزرگ پاس

در فوتبال تهران نامی به بزرگی پاس وجود داشت که تا امروز آخرین تیم ‌ایرانی است که قهرمان باشگاه‌های آسیا شده و خود آنقدر عنوان و افتخار – از لیگ تخت جمشید تا لیگ برتر حرفه‌ای – کسب کرده که باید در پرونده‌ای جداگانه به طور مفصل فقط به سبزقباها پرداخت.

پاس تهران با داشتن بیش از یکصد ملی‌پوش هنوز هم پس از استقلال و پرسپولیس بیشترین نماینده را در تاریخ فوتبال ‌ایران داردف اما چیزی که پاس را بالاتر از دو قطب سنتی پرطرفدار قرار می‌دهد مکتب مربیگری آن است‌؛ مکتبی که باعث شد حتی همین حالا هم با وجودی که دیگر نامی از پاس در فوتبال ‌ایران طی دهه اخیر نمانده اما باز تعداد مربیانی که از این مکتب برخاسته و در سرتاسر فوتبال‌ ایران خدمت کرده‌اند از مربیان استقلالی و پرسپولیسی بیشتر باشد!

ببینید ‌این تیم کجا بوده که تا ۱۵ سال پس از مرگش هنوز دیگر رقبا به آن نرسیده‌اند!

البته که روی کاغذ پاس تهران پس از انتقال به استان همدان هنوز زنده بود ولی همه می‌دانستند که ‌این قدم آخر است و همین چند روز قبل خبر رسید که پرونده پاس برای همیشه بسته شده و پس از ‌این دیگر نامی با ‌این قدمت و اعتبار در فوتبال‌ ایران وجود نخواهد داشت. چه به خاطر ‌این اتفاق تلخ باشد و چه به خاطر آن همه ملی‌پوش یا آن مکتب مربیگری‌، باید برای پاس پرونده جداگانه‌ای تشکیل داد و در فرصتی مناسب‌تر به آنچه در سرگذشت ‌این باشگاه پرافتخار وجود داشته است، پرداخت. در ‌این مجال تنها به همین اکتفا می‌کنیم که منتظر پرونده کامل ما در مورد پاس باشید.

خانواده شاهین

پاس تنها استثنای ما نیست‌؛ نامی به بزرگی شاهین هم هست که باید به صورت جداگانه به آن توجه کرد. در مورد شاهین کتاب‌ها نوشته شده و مردان بزرگش مفصل گفته‌اند اما باز این نام آنقدر بزرگ است که خیلی چیزها در مورد آن تا امروز پنهان مانده باشد.

اگر بخواهیم به طور اجمالی خلاصه‌ای از زندگینامه‌ این نام بزرگ را در جهت تکمیل‌ این پرونده ‌اینجا بیاوریم، باید اشاره کرد به‌ اینکه دهه ۲۰ شمسی دکتر اکرامی شاهین را بنیان گذاشت و طی دو دهه ‌این نام تبدیل به پرطرفدارترین نام فوتبال ‌ایران شد. شاهین هم مثل تاج – که رقیب آن روزگارش بود – در سرتاسر کشور شعباتی داشت که گاه گوی سبقت را از برادر بزرگ‌تر یعنی شاهین تهران می‌ربودند.

شاهین اهواز در دهه ۶۰ فاتح جام حذفی شد و به عنوان نماینده ‌ایران به جام باشگاه‌های آسیا رفت. شاهین آبادان‌، شاهین مشهد و… هر کدام زیر مجموعه‌هایی هم داشتند که ‌این چارت سازمانی و اداری را از منبع اصلی یعنی شاهین تهران گرفته بودند.

در تهران شاهین چند تیم زیرمجموعه داشت که هر کدام به صورت مستقل در مسابقات شرکت می‌کردند اما آنچه باعث شد نام شاهین بر پیشانی تاریخ فوتبال ‌ایران بنشیند، تعداد ملی‌پوشان بی‌شمار و افتخاراتش نبود، بلکه مکتب اخلاقی شاهین بود که شعار معروف آن «اول اخلاق‌، دوم درس‌، سوم ورزش» هنوز هم ورد زبان مربیان و قدیمی‌های فوتبال ماست‌.

شاهین یک بار در سال ۱۳۴۶ منحل شد. در دهه ۵۰ با نام شهباز به عرصه برگشت و پس از پیروزی انقلاب با همان نام شاهین دوباره رقابت کرد. در دهه ۶۰ تیمی بود که با امیر قلعه‌نویی، مجتبی محرمی‌، محمود پازوکی‌، مرتضی یکه‌، کریم باوی‌، محمدرضا شکورزاده و خیلی از ملی‌پوشان دیگر یقه بزرگان را می‌گرفت و معمولاً بالاتر از یکی از دو تیم پرطرفدار پایتخت پشت دیگری می‌ایستاد.

عمر شاهین به تولد دوباره لیگ در ایران در سال ۶۸ قد نداد و اکنون تنها بخشی از امکانات ‌این باشگاه در شرق تهران باقی مانده که مورد استفاده تیم‌های پایه‌ای قرار می‌گیرد. البته شاهین باشگاه مادر در پرسپولیس هم بود و بسیاری از نام‌های بزرگ شاهین را امروز به عنوان بزرگان پرسپولیس می‌شناسیم؛ بزرگانی که تا دم مرگ مثل همایون بهزادی‌، حمید جاسمیان‌، حمید شیرزادگان، مهراب شاهرخی یا جعفر کاشانی، دل در گرو احیای دوباره شاهین داشتند.

باشگاهدار یا سرمربی ملی

حسین فکری یکی از کسانی است که حق پدری بر فوتبال‌ ایران دارد؛ مردی که در دهه ۴۰ شمسی سرمربی تیم ملی شد و تا دهه ۷۰ و هدایت پیام در لیگ آزادگان هنوز در سن بالای ۸۰ سال کار می‌کرد. اما مربیگری و بازیکن‌سازی تنها جنبه از شخصیت حسین فکری نبود. او که خود یکی از بازیکنان اولین تیم ملی تاریخ بود، ریاست باشگاه تهران‌جوان را هم داشت که تا دهه ۶۰ یکی از تیم‌های همیشه مدعی در فوتبال تهران بود. در کنار هما و آرارات و … حسین فکری با واگذاری مدیریت یا مالکیت تهران‌جوان همان روز با فوتبال ‌ایران خداحافظی کرد؛ چرا که یک جنبه مهم از زندگی‌اش را از دست داد و بدون او این نام قدیمی هم به بایگانی تاریخ رفت.

دارایی نماینده نسل اول

فوتبال تهران در دهه ۲۰ شمسی رقابتی بین چند تیم خاص بود. هنوز نه اثری از پرسپولیس بود و نه تاج و در آن روزگار باشگاه طوفان یا کیان رقیب گردن کلفتی به نام دارایی داشتند. علی‌اکبر خان محب باشگاهی را بنیانگذاری کرد که همواره سمبل رقابت و دلیل پیشرفت برای تیم‌های پرطرفدار بود. دارایی در دهه‌های ۳۰ و ۴۰ نیز قطب اصلی فوتبال تهران ماند اما با پیدایش لیگ به سطح دوم فوتبال رفت و در دهه ۶۰ یکبار تصمیم به احیای مجدد گرفت و با جذب بازیکنان بزرگ استقلال و پرسپولیس برای خود قدرتی شد اما با تغییر مدیران‌، پرچم تیم‌داری در تیم فیروزه‌پوش پایتخت برای همیشه پایین کشیده شده و حالا دیگر نامی از ‌این ابرقدرت نیست‌؛ همان طور که نامی از رقبایش وجود ندارد.

پرواز

در فوتبال تهران دو نام همه را به یاد آسمان می‌انداخت: هما و عقاب.

عقاب کپی نیروی هوایی ارتش در دهه ۴۰ شمسی از روی دیگر نهاد نظامی وقت بود و قرار بود با پاس که توسط شهربانی ‌تأسیس شده بود، رقابت کند. نظامی‌ها همه در عقاب بودند، درست مثل حالا که بازیکنان سرباز به تیم‌های نظامی می‌روند تا خدمت سربازی را بگذرانند. پس مشخص است که جمعی از نامدارترین ستاره‌های تاریخ فوتبال کشور پیراهن آبی عقاب را پوشیده باشند.

اما در دهه ۵۰ یک نام دیگر با همان پیراهن آبی پررنگ در تهران متولد شد که آن هم از آسمان می‌آمد. هما را سازمان هواپیمایی ملی درست کرد که از همان دهه ۵۰ چه در لیگ تخت جمشید و چه در جام حذفی همواره جزو مدعیان بود و هنوز هم حمید علیدوستی را جزو تاریخ‌سازان فوتبال ‌این کشور در ویترین افتخارات خود دارد. هما و عقاب هر دو تا دهه ۸۰  هم در فوتبال تهران به فعالیت ادامه دادند و امروز دیگر از هیچکدام نامی نیست‌.

بانکداران

در تاریخ فوتبال تهران و در مقاطع مختلف بانک‌هایی بودند که اقدام به تیم‌داری کردند و با جذب بازیکنان بزرگ برای مدتی نامی دست و پا کردند؛ از بانک سپه که نسبتاً قدیمی‌تر بود تا بانک تجارت که در انتهای دهه ۶۰ با جذب ناصر حجازی ستاره‌های زیادی را تحویل تاریخ داد.

در همان سال‌ها کشاورز هم زیرمجموعه بانک کشاورزی بود که با جذب بازیکنان بزرگ استقلال و پرسپولیس اولین تیمی شد که پس از انقلاب تعادل مالی فوتبال را به هم می‌ریخت! به طور طبیعی چنین تیم‌هایی حتی با داشتن نام‌های بزرگ و به دست آوردن چند جام هم عمر کوتاهی دارند و آنقدر صبر ندارند تا میان هواداران جایی دست و پا کنند و خیلی زود با تغییر مدیران ارشد و قطع بودجه ورزشی پرونده آنها نیز بسته می‌شود؛  اتفاقی که افتاد و آنها نیز حذف شدند.»

انتهای پیام