عمومی

«کتاب‌کشی» برای نان یا فرهنگ‌سازی؟

جمعیت قطار را کنار می‌زند و خود و چمدان کتاب‌هایش را به داخل می‌کشد. کتاب ها را بیرون می آورد و هر کدام را با شکوه تقدیم می کند: «باکلان کوچولو، قورباغه را قورت بده، چهار اثر از فلورانس اسکاول شی…»

کمتر کسی به او و کتاب هایش توجه می کند. مسافران در جهان درون تلفن همراه خود غرق می شوند و به گفته فروغ فرخزاد، ناجی در قبر خوابیده است. سرها به محض شنیدن صدای فروشنده لوازم آرایش از گوشی خود نگاه می کنند تا ارزان ترین ریمل ها و ماندگارترین رژلب ها را از دست ندهند. کتابفروش که می بیند صدایش به گوش مسافران نمی رسد، قطار را ترک می کند.

هدفش فروش کتاب نیست، بلکه فقط می خواهد در مسیر توسعه فرهنگی گام بردارد و در ساعاتی که حجم کارش کم می شود، بقیه روز را زیرزمینی به کتاب فروشی می گذراند. شغل اصلی او متفاوت است.

تارهای سفید مو که از زیر ماسک او بیرون می آید نشان می دهد که او در حال پیر شدن است. آنقدر فریاد می زد و از کتاب و نویسنده حرف می زد که صدایش ترک می خورد: «مطالعه مردم کشورمان خیلی ضعیف است. کمتر کسی وقتی وارد قطار می شود به کتاب ها توجه می کند و خیلی ها حوصله شان سر می رود و می پرسند کتاب چیست؟ او می گوید. کتاب ها را فقط اهل کتاب می شناسند و بسیاری نه نویسنده و نه کتاب را نمی شناسند. شاید باورتان نشود اما هنوز خیلی ها صمد بهرنگی را نمی شناسند و وقتی نویسنده کتاب را معرفی می کنم فقط او را می شناسند.»

یکی از کتاب‌فروش‌های متروی تهران می‌گوید: «خانم‌ها همان‌قدر که خرید لوازم آرایش برایشان مهم است، خرید کتاب برایشان مهم نیست، زیرا فکر می‌کنند لوازم آرایشی آن‌ها را زیبا می‌کند، اما کتاب چطور؟» دخترم را میشناسی؟ این روزها همه چیز مادی و بیرونی شده است. به نظر می رسد که افراد کمی به فکر ساختن ذهن و درون هستند.

نمی خواهد حرف بزند: «حرف من چه فایده ای دارد؟ چه بگویم؟ اصلاً چه کسی اهمیت می دهد؟ اگر بتوانم هر روز حتی به یک کتاب توجه کسی را جلب کنم، احساس می کنم کارم را انجام داده ام و همین برایم کافی است. البته اتفاق بزرگی نباید ناگهانی بیفتد. کشت باید به آرامی انجام شود».

این روزها دستفروشان زیادی هستند که کوله پشتی و چمدان های پر از کتاب حمل می کنند. در حالی که قبلاً کار مردانه بود و در کنار خیابان اخبار منتشر می کرد، اکنون تعداد کتابفروشان زن که وزن جلد کتاب ها را با جثه کوچک خود به دوش می کشند، بیشتر شده است. عده ای از این راه امرار معاش می کنند و برخی دیگر فرهنگ سازی می کنند و بس.

او 50 سال دارد. هر روز غروب که از شدت آفتاب کم می شود، تشک خود را گوشه ای از پیاده رو پهن می کند و کتاب ها را روی میز یا زمین می چیند. او یک مرد خانواده است و به دلیل علاقه اش به کتاب این شغل را انتخاب کرده است.

او دو سال است که کتاب می فروشد: «من فقط برای پول کتاب نمی فروشم. بیشتر از همه می خواهم به مردم کمک کنم، اما توانستم چند نفر را متقاعد کنم که یک کتاب بخرند و بخوانند تا برای چند دقیقه از شر مشکلات خلاص شوند و مثلاً به دنیای دیگری بروند. از کتاب ها میدونی این چیه؟ من خودم مشکلات زیادی داشتم و سعی کردم آن روزها را با این کتاب بگذرانم. من بیشتر کتاب های انگیزشی می خوانم و همین کتاب ها را به مردم توصیه می کنم. اولش خودم اهل کتاب نبودم ولی مرحوم پدرم کتاب زیاد داشت و زیاد می خواند. ناشران اهمیتی ندادند که من این اثر را انتخاب کردم و کتابی به من دادند تا بفروشم وگرنه چیزهای دیگری برای فروش وجود داشت، اما من این کار را خیلی دوست دارم.

او همچنین با مشتریان همیشگی اش که از کنار غرفه اش عبور می کنند، در حالی که درباره کسب و کارش صحبت می کند، احوالپرسی می کند: «مردم بیشتر به دنبال کتاب های روانشناسی انگیزشی هستند. انگار می خواهند یک جوری خودشان را آرام کنند. خانم های جلوی من می گویند یک کتاب به ما بدهید تا حالمان بهتر شود. میدونی؟ مردم مشکلات زیادی دارند. بارها دیدم جوان ها کنار من نشسته اند و سیگار روشن می کنند، خب من هم مادرم هستم، دلم درد می کند، حتی گریه ام گرفت و با آنها صحبت کردم، کتابی به آنها هدیه دادم. بخوانم، اما برای کمک به آنها، یکی دو مورد بوده که بعد از خواندن آن کتاب، برمی گردد و می گوید یک کتاب دیگر به من بده. این روزها همه با تلفن همراه خود هستند، مخصوصا جونا، پس این چیز خوبی نیست. وقتی شروع به صحبت با برخی افراد می کنم وقتی به کتاب نگاه می کنند، متوجه می شوم که قبلاً کتابی نخوانده اند و برای شروع به آنها کتاب پیشنهاد می کنم. گاهی می گویند پول ندارند و من به آنها کتاب می دهم تا به خواندن ادامه دهند. اینطور نیست که همیشه فروش خوبی داشته باشم. مثلا الان یک هفته است که فروش ندارم.»

دارم کتاب‌هایم را برای فروش ورق می‌زنم و چشمم به «افکار یک دلقک» اثر هنری بل، «شازده کوچولو» نوشته آنتوان دو سنت اگزوپری و «چشم‌هایت را باز کن» اثر کاترین پوندر می‌افتد. اثر ترکیبی دارن هاردی و چهار اثر فلورانس اسکاول شی از پرفروش‌ترین آثار او هستند و او به ایران تودی می‌گوید: «تقریبا هر روز مردم به سراغ این کتاب‌ها می‌روند یا به من می‌گویند آن‌ها را بیاورم».

او با حداقل سرمایه و دو میلیون تومان کار خود را آغاز کرد و اکنون 80 درصد مشتریانش را زنان و بقیه را مردان تشکیل می دهند. او انگیزه ادامه این کار را از برخی از مشتریانش می گیرد: «بعضی از خانواده ها کتاب هایی را به من می دهند که اصلاً نمی خوانند و من همان کتاب ها را به قیمت پایین می فروشم یا به آنها هدیه می دهم. همیشه آرزو داشتم کاش مجبور نبودم هر روز یک کتاب با خودم حمل کنم. البته آنقدر رفت و آمد کردم که مغازه دارها به من لطف کردند و اجازه دادند شب کتاب ها را در مغازه هایشان بگذارم تا مجبور نباشم هر روز باری با خودم ببرم. قبلا هر روز باید 70 کتاب با خودم حمل می کردم، شب ها از زانو درد و کمر درد نمی توانستم بخوابم. این به من انگیزه و امید برای ادامه داد. البته مواقعی بود که چند نفر به من می گفتند باید این کار را بکنی؟ اما فکر می کنم کار درستی انجام می دهم و به این کار ادامه می دهم و سعی می کنم مردم را آزار ندهم. مسیر عبور و مرور را مسدود نکنید و مانع کار مغازه داران نشوید. کارمندان شهرداری هم با من همکاری می کنند و چندین بار به آنها کتاب داده ام. دختر 30 ساله ام که فوق لیسانس دارد و پسرم که دانشجوی علوم سیاسی است به من انگیزه می دهند.

بر اساس آخرین داده های آماری سرانه مطالعه منتشر شده توسط مرکز آمار ایران در شهریور ماه سال 1398، افراد باسواد بالای 15 سال به طور متوسط ​​8 ساعت و 18 دقیقه در ماه به مطالعه اختصاص داده اند. یعنی 16 دقیقه و 36 ثانیه در روز بود. از این میزان 6 ساعت و 32 دقیقه به مطالعه کتاب های غیر درسی، 1 ساعت و 23 دقیقه روزنامه و 23 دقیقه نشریه اختصاص یافته است.

انتهای پیام