حوادث

حبس کودکی به وقت کار؛ ١٢ ساعت کار، کمتر از یک میلیون دستمزد ماهیانه

آفتاب نیوز:

“دستگیره ها کوچک هستند. آنها می توانند نخ های کوچک را در درزهای لباس پیدا کنند. آنها انگشتان کوچک خود را روی قیچی خیاطی می گذارند. دستگیره های کوچک سریع است. آنها لباس ها را به سرعت باز می گردانند. ابتدا قلاده ها را می دوزند ، سپس آستین ها ، سپس عقب می روند.” سنگ سرد در کف سالن ، پشته لباس حتی بلندتر می شود. لباس موضوعی. امین و احمد نمی دانند که دمپایی دخترانه با یقه های چینی تاشو چقدر فروخته می شود. امین دوازده سال دارد و خجالتی تر ، ساکت و شلوغ است. احمد 9 ساله ، گاهی می خندد ، صدایش را پایین می آورد و می گوید: “ای کاش می توانستم با برادران کوچک خود در خانه بازی کنم.”

در یک کیلومتری جنوب غربی تهران ، در مرکز شهریار ، کودکان هر روز صبح از خیابان بوشهر بیدار می شوند ، وسایل مورد نیاز روزانه خود را برمی دارند و روزانه 10 تا 12 ساعت کار می کنند. مسوولان انجمن کمک به کودکان خطرناک ، که یک یتیم خانه را در صباشهر و شاهدشهر اداره می کند ، می گویند اگر انتظار می رود چهار کودک به این باشگاه بپیوندند ، یکی کودک و دیگری کودک کلاس اول یا پیش دبستانی خواهد بود. این اتفاق نیفتاد آنها همچنین برای کار در منزل یا مواد غذایی تمیز و آماده پارچه مصنوعی برای دوختن بالش و کوله پشتی ، تسمه های مختلف ، سفارشات تولید یا وسایل کوچک آماده می شوند. واضح تر است که آنها کار می کردند ، زباله ها را جمع می کردند ، 2-3 ساله بودند ، یک باغ و یک صنعتگر ساختند. بیشتر این کودکان نامرئی هستند. نه دولت و نه دولت که بعضی وقت ها پروژه های ناموفق در بازسازی را به بهانه کاهش کار کودکان اجرا می کنند ، برای عموم قابل مشاهده نیست.

حبس کودک؛ ساعت کار ، کمتر از یک میلیون حقوق ماهیانه

زیرزمین اکثر بناهای سابشهر کارگاهی است که در آن کودکان بین هشت ، نه تا هفده ، هفده و هجده سالگی با کارگران بالغ کار می کنند. کارگاههای آموزشی زنان و مردان. لباس هایی با آستین ستاره به هزار تومن فروخته می شود. طناب های مریم را می گیرد ، آنها را می خرد ، بسته بندی می کند ، برای هزار تومان. علاوه بر این ، امان الله 16 ساله در یک کارگاه تولید در Adran ، کارگاه تولید لوله های پلاستیکی نوشماک ، در فروشگاه های گرم تابستان و سرد برای یخچال ها کار می کند و عطش تعطیلات تابستانی را فرو می برد. در بهار که میوه ها رسیده می شوند ، بچه ها به باغات می روند ، روزانه 2-3 هزار تومان پشت دیوارهای بلند را می گیرند ، در جعبه ها می گذارند و بسته بندی می کنند و مزارع را در فصول دیگر پرورش می دهند. کودکانی که در هیچ یک از این فعالیت ها شرکت نمی کنند در مدیریت پسماند شرکت می کنند. گفته می شود مکانی خطرناک است.

از ساعت 2 صبح تا 8 شب: 2 تا 3 هزار تومان

زیرزمین آپارتمان تازه ساخته شده با سرامیک های خامه ای در کف و دیوارها پوشانده شده است ، هوا خنک است ، پسران بزرگ در مقابل دیوار تکیه می دهند و در پشت چرخ کار می کنند. مالک با دو پسر روی دست خود نشسته است ، دو زانو روی زمین ، هر کدام در کنار یکی از بچه های خیاط ایستاده اند ، صدای پس زمینه یکنواخت می شود و به یک قطعه تبدیل می شود. زیرزمین خالی است ، به جز دو آسمان نزدیک سقف و پنجره ها ، چیزی جز نقاشی یا دایره های بزرگ سیاه ، لباس و کیف نیست. امین قیچی مجموعه ای از لباس ها را پشت سر خود می گیرد ، آنها را می بندد و لباس های تمام شده را می گذارد. لباس های سفید با گل های قرمز ، لباس ارزان. امین روزهای شنبه و چهارشنبه از ساعت 6 صبح تا دو بعد از ظهر و پنجشنبه ها از 2 تا 2 بعدازظهر با برادرش کار می کند. همه روزه از ساعت 1 تا 1 بعد از ظهر به جز ناهار و یک ساعت برای بازگشت به خانه ، ساعات باقی مانده در همان زیرزمین می گذرد. پیش از این وی در تولید کفش کار می کرد که سنگین تر بود و درآمد کسب نمی کرد ، جایی که حقوق هزار تن سود بزرگ در مقایسه با روز هزار تن کفش تولید شده است. امین امتحانات را به خوبی گذراند ، وقتی مدرسه افتتاح می شود ، نیم روز به کار می آید و حقوقش کم می شود.

معصومه پرنلو ، معلم كودكان در خانه كودكان كمك کودکان ، در معرض خطر است. وی می گوید: بعضی اوقات مربیان می توانند از کارفرمایان دریافت کنند تا فرزندانشان صبح ها به مدت دو ساعت به کلاس بیایند و سپس به سر کار بروند و حقوق آنها کم نمی شود. برخی قبول دارند ، برخی می گویند که باید از صبح تا شب کار کنند. سپس کودکان فقط وقتی تعطیلات فرا می رسد به کلاس می آیند.

شری نجفی ، مدیر انجمن گفت: “اگر كودكی كم ناتوان باشد ، به آنها كمتر پرداخت می شود. بیكاری و فقر به حدی زیاد است كه كارفرمای از ترس پرداخت هزار كپك برای هر كودك نمی ترسد.” جایگزین بهتری وجود ندارد. “

آنها فقط می توانند شرایط کار کودکان را کمی بهبود بخشند. به عنوان مثال ، کودکان باید به جای پرتاب یا جمع آوری زباله ، خیاطی را پیدا کنند: “ما مدتی در کودکی به آنها کمک می کنیم ، اما از نظر اقتصادی ، اگرچه می توانیم چندین مادر را توانمند کنیم ، این عمل فقر چنان گسترده است که کودک هنوز مجبور به کار است. “

کودکی احمد از دو ماه پیش به پایان رسید و به جای مراقبت از دو برادر کوچکتر خود در خانه ، او را به عنوان خیاط کار کرد. پسران و پدران برای اجاره و امرار معاش کار می کنند. او پدر امین و احمد است. او پنج برادر دارد و سه نفر به سر کار می روند. مادرش در یک کارگاه خیاطی کار می کرد. احمد روزانه سه ساعت درامد هر ماه سه ساعت است: “مادرم به من گفت كه بروم سر كار و آنچه را كه خودم می خواستم بدست آورم.” صاحب قلعه حقوق را در یک پاکت نامه به بچه ها می پردازد ، آنها را به خانه می برد ، به والدینشان می دهد و یک هفته و نیم هزار تومن می گذراند و برای خودشان غذا می خرید. “او به پدربزرگ من بیشتر می پردازد ، شاید به این دلیل که او بیشتر از من می فهمد.” پای خیاط احمد روی پدال بالا و پایین می رود و امین و احمد فکر می کنند می خواهند در جای او بنشینند. نه روی صندلی ، روی صخره ها و زیر پای بقیه کارگران. آنها دوست دارند میانجیگری را تمام کنند و ایجاد کنند. خیاط به پسران هجده یا نوزده ساله از چرخهای دو پسر نگاه می کند ، در چشمان آنها احساس نمی شود ، یا به نظر می رسد و فقط به نظر می رسد و صدای صداهای آرام امین و احمد را که از رویاهای خود می گوید نمی شنود ، رویاها در همان زیرزمین به پایان می رسد ، آرزوها را می دوخت. . صدای چرخ می آید و می رود ، و مجموعه ای از لباس ها روی پاهای احمد می افتد. بعضی اوقات آنها قبل از بازگشت به خانه بعد از کار با هم جمع می شوند و در مقابل یک کارگاه فوتبال با هندبال توپ بازی می کنند. احمد هوادار تیم “ایران” است ، او بازیکنان بزرگی را نمی شناسد. صاحب “خوب” است ، گاهی اوقات به پسران اجازه می دهد پشت فرمان و زیگزاگ در اطراف لباس خود بنشینند و گاهی خسته شوند. صاحب تنها کارگاهی که به کودکان اجازه می دهد در این کارگاه حضور یابند. او نخ لباس گلدوزی شده را از دست و برگهای احمد می گیرد. احمد دوست داشت به همراه برادران خود در یک خانه دو اتاق بماند. امسال آنها دو خانه را اجاره دادند و میلیون ها وام وام مسکن برای این خانه دادند. پدرش همچنین می خواهد برای خرید ماشین پول جمع کند. احمد کتابهای فارسی را بیش از هر موضوع دیگری دوست دارد ، شرمنده است که بگوید فقط شعر درجه یک را می شناسد و صدای او با صدای گاه و بیگاه حلقه های خیاطی شنیده می شود: او به ترتیب صد یاقوت کبود را می خواند. من نشستم و یاقوت را در پوشش نرم پروردگارم پیچیدم.

نینگ تا ساعت 8 صبح: هزار دلار

مری وارد کوچه می شود و تاکسی می گیرد ، با چشمانی گیج شده در کوچه ، او گفت 5 دقیقه طول می کشد تا صاحب آن را پیدا کنید. سیزده ساله ، او نازک و سبز است و هر شنبه و پنجشنبه از ساعت 2 تا 2 بعد از ظهر در کارگاه خیاطی کار می کند. 4 نفر در همان سن در کارگاه ها مشغول به کار هستند. پارکینگ که همیشه تاریک است و هیچ پنجره ای در بیرون ندارد. خواهر 2 ساله او در همان کارگاه خیاطی کت می کند. پنج ماه است که این کارگاه برای تحویل اقدام به خرید ، تاشو ، بسته بندی و گاهی حمل بسته های بزرگ به درب پشت کرده است. اخیراً ، کارفرما اعلام کرده است که این افزایش دستمزدها را افزایش می دهد. این می تواند هزار تومان باشد. خانواده وی دو یا سه سال است که از قندوز به ایران آمده است. او اجازه نداد که طالبان در افغانستان تحصیل کنند. او به کلاس پنجم مدرسه رفت. پدر او تعویض پول است: “یکی از خواهران و برادران من و من نیز کار می کنیم.”

وی گفت: “خانواده ها باید فرزندان خود را برای کار بفرستند.” آنها بد نیستند. آنها از دیدن فرزندشان با جسمی خسته و دردناک رنج می برند. برخی می گویند کار کودکان برای برخی مشکل فرهنگی است. حمایت از این خانواده ها و فرستادن فرزندانشان برای کار غیرممکن است. آنها حتی هنگام اعزام به کار از خود مراقبت می کنند. این طبیعت انسانی نیست که فرزندی را برای کار به دنیا آورد. “سیستم ها و دولت ها کودکان را به کار خود آورده اند.”

خیاط ها مانند خواهرش ، یک یا دو ساعت در هر راویولی خانگی می گذرانند. اگر آسان باشد ، بذر هزار تومان قیمت دارد ، اگر سخت باشد ، هزار تومان قیمت دارد. به همین دلیل ، افراد بیش از 2،000 تومن برای پالتو پرداخت می کنند. “من عاشق برش هستم. آسانتر است.” شما فقط برش داده اید. “اما او هنوز هم می خواست معلم شود وقتی که در مدرسه بود ، حالا فرقی نمی کند ، بریدن یا خیاطی یکی از این دو باشد.” این دیگر چیزی نیست. “

مانتو دوربین هست؟

امسال عید قربان برای من ساخته شد.

2 تا 1 بعد از ظهر: یک میلیون ، دو میلیون

حبس کودک؛ ساعت کار ، کمتر از یک میلیون حقوق ماهیانه

زنی با لباس مشکی از سر تا پا ، یک کیسه پلاستیکی سیاه روی شانه های خود ، پایین آمدن از پله های شیب دار ، کیف های پر از لباس وحشت ارزان ، لباس های پر از مهره و جنس ، لباس هایی با یقه ها و آستین های «بریده شده» ، صنایع دستی زنانه. دختر نوجوان. ستاره از همان پله ها بلند شد و یک نور آسمان باریک به زمین نشان داد: “پایین است. “گاهی اوقات اینجا نگاه می کنم و می بینم که کفش های مردم سریع می دوند.” وی در پانزده سالگی به کارگاه خیاطی آمد و اکنون حدود پنج سال دارد. آنها تازه کار شده اند و مانند سایر کارگران ، برای اجاره خانه باید از ساعت 6 صبح تا 6 عصر کار کنند. نامزد وی نیز کارگر است. چند دقیقه طول می کشد و در همین مدت کوتاه آنها به قدری سریع صحبت می کنند که می توانند در مورد کار و زندگی خود حرف بیشتری بزنند: ما هیچ لباس کاملی درست نمی کنیم. هر قطعه را یکی یکی می سازد. ما برای هر 100 تومان دویست تومان می گیریم. اگر کسی دست فرز داشته باشد ، ماهانه 5 تومان درآمد دارد. معمولاً یک بار در ماه اتفاق می افتد. من نوار پیشانی را می چسبانم ، آن را تا می زنم ، آستر را ببندید. تولید در اینجا یک لباس توپ است که به هزاران نفر فروخته می شود. اگر بخواهیم خودمان آن را بخریم ، او تخفیف ، 2 تومن به ما می دهد. اگر کار زیادی داشته باشیم تا ساعت 2 یا 3 شب کار خواهیم کرد. پدر من پیرمرد است ، او به عنوان کارگر کار می کند. من مشکلاتی دارم. “ما باید درآمد کسب کنیم.”

تا دو سال پیش ، خانه ستاره پر از كیسه های مروارید رنگارنگ و سبدهایی بود كه باید روی لباس عروس عروس و روتختی ها دوختند. سه تا چهار روز طول کشید تا یقه تمام شود و کارفرمای آن ستاره را پرداخت کرد که برای هر ستاره هزار تومان هزینه داشت: من در خانه بودم ، مادرم کمر درد داشت ، مشق شب بود ، من دیگر نتوانستم کار کنم. من در خانه پول زیادی کسب نکردم. من در اینجا می دانم که اگر من 2 دلار کار کنم ، اگر برای یک توماس کار کنم ، با هم کار می کنند. من می توانم یک ابزار برای انجام کاری بخرم. “ماندنی نیست که 2-3 جلد بود.”

او همچنین اخیراً آموخته است که فرش را بافی کند. “به نام خدا مهربان ، دلسوز” می بافید. ستاره می خواهد درس بخواند. اکنون کلاس چهارم جنبش است. همه می گویند از چه چیزی استفاده کنیم! شما ازدواج می کنید ، و سپس فرزند دارید. “من گفتم نه ، مهم نیست ، من در کلاس 5 و 6 ادامه خواهم داد. قبلاً می خواستم به عنوان پزشک ادامه تحصیل بدهم ، معلم شوم اما نتوانستم. اکنون بهتر است که من تحصیل کرده ام. بهتر است که بتوانم یک چرخ خیاطی بسازم.” آنها بسیار خوب هستند ، همه چیز را دارند ، چند خانه دارند و در حال گسترش کارگاه های خود هستند. “

پرنلو گفت: انجمن مهارت های زندگی می خواهد بیشتر آموزش به فرزندان خود بدهد ، زیرا بیشتر آنها به دبستان می روند و ترک تحصیل می کنند: “دختران سریعتر از مدرسه خارج می شوند. افراد اطراف شما بسیار تأثیرگذار هستند. ما دختری داشتیم که خانواده‌اش آماده رفتن به مدرسه بودند ، اما خانواده‌ها گفتند چرا دخترتان را به مدرسه فرستادید؟ دختران تا آخر چهارم و بیشتر اوقات تا سوم می خوانند. پسران تا پنجم و ششم می خوانند ، سپس رها می شوند. آنها می گویند ما به جایی نمی رسیم. آنها به کار می چسبند. “ما همچنین سعی می کنیم به آنها مهارتهایی را آموزش دهیم که با افزایش سن کار کنند.”

صبح هنگام شب: یک کیلوگرم thousand هزار تومان

فاطمه با دو خواهر سه و چهار ساله خود در خانه تنها است. هر سه در حال تماشای تلویزیون هستند. پیراهن های بلند و یکنواخت گردن باریک و باریک را پوشانده است. فصل تمیز کردن به پایان رسیده است و منتظر رسیدن گیاه آلبالو هستیم. هیچ پولی برای لوبیای تمیز بعد از آلبالو وجود ندارد. فاطمه هفت ساله است و هر کاری را که مادرش می خواهد انجام می دهد. در طول شب ، آقای نعمت گونی یک کیسه لوبیا را می کشد و به درهای خانه ها می کوبد و تحویل می گیرد. پدر ، مادر و فاطمه کنار هم می نشینند ، یک پارچه را در زیر آنها قرار داده و شروع به کار می کنند. لوبیای اصلی زرد از سبز جدا می شود. فاطمه پوست را لایه برداری می کند. لوبیای خالص برای هر کیلو 3-4 تن هزینه دارد. بعضی اوقات فاطمه خودش یک کیسه لوبیا را پاک می کند. وی گفت: او با دستان خود به هوا صعود کرد و بقالی ها با یک ماشین بزرگ وارد چنین گونی بزرگی شدند. گاهی فاطمه یک کیسه لوبیا را به خانه دوستش می برد و با یکدیگر رقابت می کند ، که سریع لوبیا را تمام می کند: “ما هم تمیز می کنیم و هم صحبت می کنیم.”

هنگامی که او صحبت می کند ، انگشتان نازک خود را پیچیده ، ناخن هایش قرمز و نوک انگشتانش قرمز است. در حالی که صحبت می کند ، او چشم از تلویزیون نمی گیرد ، کارتون را تماشا می کند. فاطمه که عاشق معلم بودن است می گوید: “من می خواهم به اندازه همسرم خوب باشم.”

نجفی می گوید: تمیز کردن فروشگاه های مواد غذایی یکی از کارهای رایج در سبشهر است. بسیاری از کودکان در این پرورشگاه در این دوره کار می کنند. افزایش حقوق سالانه آنها نیز بسیار ناچیز است ، شاید 2 تومان ، 2 تومان در هر کیلو. “کسانی که سیستم را راه اندازی می کنند می دانند که آنها به مقدار زیادی احتیاج دارند و هیچ کاری برای مطالبه آن نمی کنند.”

کارفرمایان از کار ارزان کودکان استقبال می کنند. آنها انرژی بیشتری دارند و به دلیل داشتن فرزند ، می توان به آنها پول کمتری داد. در باغها و مزارع موجود در سباشهر کارهای زیادی انجام می شود. بعضی اوقات پدر یک خانواده یا سرپرست آشنا یک باغ اجاره می کند و یک قرارداد منعقد می کند و فصل برداشت میوه ده یا پانزده نفر را شامل می شود که شامل بسیاری از کودکان نیز می شود. اگر خانواده ای وجود داشته باشد که دیگر فرقی نکند ، درآمد همه در کنار هم در خانواده صرف می شود. اگر از خانواده خود جدا شوند ، زنان و مردان کمتر از نصف درآمد دارند.

از زمان پیوستن ایران به کنوانسیون حقوق کودک در دهه 1990 ، بسیاری از سازمان های غیر دولتی به دنبال کاهش کار کودکان بودند. نجفی که از آن زمان در این زمینه فعالیت می کند ، می گوید که طبق قوانین ، دست ما کوتاه است ، اما ما تمام تلاش خود را کردیم. وی گفت: “به عنوان مثال برخی از سازمان های جامعه مدنی ممکن است بگویند که ما در طی سالهایی که فعالیت می کنیم ، سطح زندگی 4 یا 3 کودک را بهبود بخشیده ایم.” همه ما این کار را انجام می دهیم ، و برخی از این بچه ها حتی ممکن است برای گرفتن شغل انگیزه پیدا کنند ، اما آیا این یک مشکل برای ماست؟ سیستم آموزش و پرورش همین کار را انجام می دهد ، و برخی از دانش آموزان انتخاب ، تحت پوشش و تشویق می شوند. ما معتقدیم وظیفه ما این است که برای تغییر کار کنیم و اگر اوضاع تغییر نکند ، این اقدام سازمان های جامعه مدنی باعث بهبود اوضاع کودکان نمی شود. سازمان های جامعه مدنی باید به تغییرات مؤثر دست یابند. با گذشت سالها تلاش سازمانهای جامعه مدنی به تصویب قانون حمایت از کودکان و جوانان منجر شده است. اکنون سازمانهای جامعه مدنی باید بر اعمال این قانون اصرار داشته باشند. این وظیفه سازمان های جامعه مدنی نیست که برای یک یا دو نفر نمونه بگذارد. حتی خیریه موجب نجات تعدادی از کودکان می شود ، اما کودکان نمی توانند در مورد موج عظیمی از جراحات کاری کنند. سازمان های جامعه مدنی باید دائماً از مجلس و دولت خواستار حمایت از کودکان و اجرای قانون هستند. “فعالیت های آنجو در این زمینه مهمتر از دانستن خطرات خطرناک کودکان است تا اینکه نیاز به الگوسازی داشته باشد.”